G-B570M527NK

تاریخچه ژنتیک در ایران

فرگشت در تاریخ علم ژنتیک

گذری بر تاریخچه علم ژنتیک در ایران

(قسمت دوم)

شاهین اسعدی@، سعیده حبیبی (دانشجویان ژنتیک مولکولی)، دکتر علی نظیرزاده (متخصص ژنتیک)، سعید آتشبار (محقق)

@ : شاهین اسعدی (نویسنده مسئول)

تاریخچه ژنتیک در ایران

 

در مقاله قبل مختصری از تاریخچه علم ژنتیک در جهان را مرور کردیم. در این مقاله نگاهی به تاریخچه علم ژنتیک در ایران خواهیم داشت…

با استناد به شواهد گذشته می‌توان پی برد که نیاکان مردم ایران از همان سال‌های بسیار دور در اندیشه افزایش تعداد حیوانات اهلی و خانگی خود بودند و از اینرو از راه آمیزش دادن آنها به منظور بهبود نسل‌های حیوانات اهلی استفاده می‌کردند. اولین اسناد به جا مانده در مورد علم تولیدمثل، مربوط به شاعر حماسی ایرانی حکیم ابولقاسم فردوسی تقریباً 800 سال پیش می‌باشد که در توصیف سجایایِ کیخسرو شاهزاده ایرانی، مشارکت زن و مرد را در تولیدمثل و انتقال صفات به نسل بعد را به طور صریح بیان کرده بود.

نژاد از دو سو دارد آن نیک پی            ز افراسیاب و ز کاووس کی

در کتاب تبصره‌العلوم، نگاشته شده در نیمه اول سده هفتم هجری، آمده است:

“گویند خدای متعال خلق را از نطفه نمی‌آفریند، بلکه از آن ذرات می‌آفریند که با منی بیرون می‌آید. اگر یکی نطفه بیرون آید، یک فرزند بزاید و اگر دو نطفه بیرون آید، دو فرزند بزاید، و اگر مردی با زنی عقیم مجامعت کند، ذره را ضایع کرده باشد. و گویند چون آب مرد غلبه کند، فرزند نر باشد و چون آب زن غلبه کند، فرزند ماده باشد.”

تاریخچه ژنتیک در ایران

ابوبکر محمد زکریای رازی (304-244 هجری شمسی)، شیمیدان و حکیم بزرگ ایرانی در کتاب قصص و حکایت ‌المرضی به بیماری ضعف مثانه در ترشح ادرار (بیماری کلیه پلی‌کیستیک) اشاره کرده است اما این دانشمند ایرانی هرگز علت این بیماری را درنیافت.

شیخ‌الرئیس بوعلی سینا (427-373 هجری شمسی)، در کتاب پرآوازه خود، قانون در توصیف ادرار کدر و سیاه رنگ نوشته است:

“چنانکه ادرار تیره رنگی زلال شود و رسوب در لایه‌های مختلف ادرار نمودار شود، از بروز شب بیداری، کری و اغتشاش عقل (زوال عقلی) خبر می‌دهد.” وی برای نخستین بار در تاریخ پزشکی دنیا، تظاهرات بالینی سندرم آلپورت را توصیف کرد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

فرگشت دندان: حکیم جرجانی (531-434 هجری قمری) در کتاب الاغراض ‌الطبیعه و المباحث الملائیه نوشته است:

“درست است که ماده دندان در اصل آفرینش از تخم مادر و پدر است و اندر استخوان فک که دندان از وی برنیامدست.”

تاریخچه ژنتیک در ایران

مدرسه فلاحت مظفری اولین مرکز تحصیلات عالی در ایران در زمینه اصلاح نژاد و ژنتیک بود که در بیست و هفتم مرداد سال 1279 (مصادف با 22 ربیع‌الثانی 1318 ه-ق و برابر با 19 آگوست 1900 میلادی) در شهر تهران دقیقاً مقارن با سال تولد دانش ژنتیک مدرن، در زمینه کشاورزی، گیاهی، جانوری تأسیس شد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

نکته جالب توجه این است که تأسیس مدرسه فلاحت مظفری همزمان با تجدید آزمایش‌های مندل توسط سه دانشمند به نام‌های هوگو دی‌وریس، کارل کورنز و اریک چرماک بود. اولین مدیر مدرسه فلاحت مظفری، داشر نام داشت که اهل کشور بلژیک بود. این مدرسه پس از شش سال فعالیت، در سال 1285 به دلایل سیاسی و اجتماعی و بی‌توجهی زمامداران وقت، تعطیل شد و پس از یازده سال مجدداً در سال 1296 با نام دبستان برزگران در محل کاخ سلیمانیه قاجاری در شهر کرج تحت مدیریت هانس شریکر آلمانی بازگشایی شد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

در سال 1301، مدرسه متوسطه فلاحتی و صنایع روستایی تشکیل شد و تقریباً دو سال بعد دوره عملی آن در مزارع مربوطه در محوطه کاخ سلیمانیه راه‌اندازی گردید. در سال 1306، دروسی از قبیل شیمی، دامپروری، گیاه‌شناسی و اقتصاد نیز در مدرسه عالی فلاحت مظفری تدریس می‌شدند. استاد احمد حسین عدل در سال‌های 1300 تا 1308 توده‌های بومی گندم ایران را از نقاط مختلف کشور جمع‌آوری کرد و سپس به بررسی خواص ژنتیکی و اصلاح نژاد آنها پرداخت. پس از وی آقای منصور عطایی به طور وسیع‌تر به ادامه تحقیقات آقای عدل پرداخت و با به کار بستن شیوه انتخاب دودمانی، نخستین ارقام اصلاح شده گندم در کشور به نام‌های شاه‌پسند و عطایی را به دست آورد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

تصویر آقای مهندس منصور عطایی از بنیانگذاران اصلاح گندم در ایران که در جمع‌آوری، اصلاح و معرفی اولین ارقام اصلاحی گندم ایران نقش بسزایی داشته است

در سال 1317، مهندس رضا گریست برای اولین بار در دانشکده کشاورزی درس ژنتیک را تدریس کرد. بعد از ایشان آقایان دکتر اسماعیل صمدی، دکتر میرشاه‌ولد، دکتر امیرشاهی و دکتر احمد صرافی به تدریس درس ژنتیک در دانشکده کشاورزی ادامه دادند. اولین کتاب فارسی در زمینه ژنتیک،کتاب تئوری‌های اساسی ژنتیک، تألیف دکتر اسماعیل آزرم، انتشارات سال 1336 دانشگاه تهران می‌باشد.

تاریخچه ژنتیک در ایرانتاریخچه ژنتیک در ایران

تصاویر دکتر اسماعیل آزرم و مهندس رضا گریست از مدرسان ژنتیک در ایران

دکتر تقی بهرامی بنیانگذار ژنتیک جانوری در مدرسه عالی فلاحت مظفری بین سال‌های 1317 تا 1321 بود. دکتر تقی بهرامی در اوایل دهه اول قرن حاضر با چاپ کتابی در زمینه دامپروری در ارتباط با مبانی ژنتیک دام و طیور به عنوان اولین نویسنده کتاب ژنتیک اصلاح نژاد دام و طیور در ایران شناخته می‌شود. دکتر تقی بهرامی در سال 1277 در شهرستان تفرش زاده شد. پس از اخذ دکترای کشاورزی از دانشگاه فریدریش ویلهم آلمان (اکنون دانشگاه هومبولت برلین) به ایران مراجعت کرد و عهده‌دار مشاغلی چون بازرسی فنی وزارت اقتصاد، ریاست مؤسسات فلاحتی اداره کل فلاحت و اداره جنگل‌ها در مرکز شد. سپس در سال 1320 به ریاست دانشکده کشاورزی برگزیده شد و در سال 1325 در شورای دانشکده کشاورزی به همراه مهندس منصور عطائی و مهندس کریم ساعی عضویت یافت.

تقی بهرامی نخستین ایرانی تحصیل‌کرده در رشته کشاورزی است که مطالبی درباره پسته نوشته ‌است. او در سال 1313 خورشیدی مجله فلاحت و در سال 1321 خورشیدی مجله آب و خاک را منتشر کرد. معرفی انواع نژادهای گوسفندهای بومی کشور، مثل مغانی، ماکویی، افشاری، کردی، سنجابی، قزل، بلوچی و زل؛ معرفی نژادهای معروف بز مزخز و رائینی؛ شناسایی و معرفی گاوهای بومی ارزشمند کشور مثل گلپایگانی، سرایی، سیستانی و دیگر توده‌هایی مثل مازندارنی، طالشی، دشتیاری و … از فعالیت‌های ژنتیکی و اصلاحی تقی بهرامی است. او مرغ مرندی را به عنوان یکی از نژادهای خوب کشور معرفی کرد.

در خصوص اسب‌ها نیز، اسب عرب، کرد و ترکمن به صورت مکتوب از لحاظ ظاهری و بعضی از خصوصیات توصیف و معرفی شدند. تقی بهرامی در دهه بیست با انتشار دو جلد کتاب دامپروری علاوه بر توصیف مبسوط نژادهای بومی خالص به تشریح نژادهای دورگه پرداخت. برخی از آثار و کتاب‌های دکتر تقی بهرامی از قرار زیر می‌باشند:

  • ارزیابی کشاورزی، تهران، 1325 خورشیدی
  • از سوئیس برای ایران، تهران، 1328 خورشیدی
  • ایران، آزاد و بزرگ می‌شود، شرکت چاپ خودکار، 1322 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 8195321
  • باغبانی عمومی و خصوصی
  • تاریخ کشاورزی ایران، انتشارات دانشگاه تهران، 1330 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 15301
  • جغرافیای کشاورزی ایران، انتشارات دانشگاه تهران، 1333 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 13172
  • دامپروری، انتشارات دانشگاه تهران، 1338 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 1130511
  • فرهنگ روستایی (دائرةالمعارف فلاحتی)، شرکت چاپ خودکار، 1316 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 16478
  • کتاب فلاحت برای ملاکین، مستأجرین، مباشرین، کدخدایان، تبریز، 1314 خورشیدی
  • بررسی درباره سیلوی علوفه، کرج، شماره کتابشناسی ملی 25184
  • پ‍رورش کودک در خ‍ان‍ه، انتشارات دانشگاه تهران، 1333 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی م80-22186
  • فلاحت، تبریز، 1313 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 1062 ت‌م
  • گ‍وس‍ف‍ن‍د ق‍ره‌گ‍ل/، انتشارات دانشگاه تهران، 1344 خورشیدی، شماره کتابشناسی ملی 28287
  • نگهداری و تربیت بز، شتر و خوک، 1314خورشیدی
  • نگهداری و تربیت گاو و گاومیش و تهیه لبنیات و پوست، 1314 خورشیدی
  • دستور شستشو و خشکانیدن و چیدن پشم
  • جوجه‌کشی
  • زراعت خصوصی
  • زراعت عمومی

بعد از تأسیس مدرسه عالی فلاحت مظفری، مهم‌ترین رویداد وزارت علوم ایران (قدیم)، گنجاندن دانش ژنتیک در برنامه‌های درسی دانشکده علوم پزشکی، دامپزشکی و دانشکده علوم می‌باشد و رویداد بعدی تأسیس انجمن ژنتیک ایران در خرداد ماه 1347 توسط گروهی از اساتید دانشگاه تهران که عبارتند از:

دکتر پزشکپور مستشفی (دانشکده علوم)، دکتر محمدعلی مولوی (دانشکده پزشکی)، دکتر طاهره مدرس‌زاده تهران (دانشکده علوم)، دکتر بهمن یزدی صمدی (دانشکده کشاورزی)، دکتر حسن تاج‌بخش (دانشکده دامپزشکی)، دکتر هوشنگ خاوری خراسانی (دانشکده دامپزشکی)، دکتر گریگور کولیانس (دانشسرای عالی تهران) و دکتر نعیم خاضعی (‌دانشکده علوم) که با همکاری یکدیگر انجمن ژنتیک ایران را تشکیل دادند، از این میان آقای دکتر پزشکپور مستشفی به عنوان رئیس انجمن و آقای دکتر حسن تاج‌بخش به عنوان دبیر علمی انجمن انتخاب گردیدند.

در پی این رویداد، اولین همایش انجمن ژنتیک ایران مهر ماه 1348 در دانشگاه مشهد برگزار گردید که مورد استقبال دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها قرار گرفت و بعد از آن دومین همایش ژنتیک در تهران سال 1349، سومین همایش در شیراز سال 1350، چهارمین همایش در اصفهان سال 1351، پنجمین همایش ژنتیک در تبریز سال 1352، بعد از آن همایش‌ها دو ساله شد که ششمین همایش در تهران سال 1354 و هفتمین همایش در دانشگاه جندی شاپور اهواز سال 1356 برگزار گردید. بعد از آن به علت جنگ تحمیلی فعالیت انجمن به مدت 22 سال متوقف گردید و در سال 1378 انجمن دوباره فعالیت خود را از سر گرفت.

 پروفسور محمدحسن کریمی‌نژاد

دكتر محمدحسن كريمي نژاد در 22 آبان سال 1307 در سيرجان بدنيا آمد. پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه در سيرجان و اصفهان وارد دانشكده پزشكي دانشگاه تهران شد. او تحصيلات خود را در رشته پاتولوژي كودكان در سوئد ادامه داد و توانست دوره‌هاي آموزشي سيتولوژي مديكال و ژنتيك انساني را طي كند. دكتر كريمي‌نژاد در سال 1359 با رتبه علمي استادي به افتخار بازنشستگي نائل آمد، اما فعاليت‌هاي آموزشي خود را كنار نگذاشت، وي اكنون به عنوان استاد و مدير گروه ژنتيك دانشگاه علوم پزشكي ايران به فعالیت مشغول است.

گروه: علوم پزشكي

رشته: پاتولوژي

والدين و انساب: محمدحسن كريمي‌نژاد پنجمين فرزند خانواده بود و بعد از وي دو پسر ديگر به نام‌های حسين و عباس متولد شدند. مادرشان در تيرماه 1313 در هنگام زايمان هفتمين فرزند خود بدرود حيات گفت. دکتر کریمی‌نژاد در این باره می‌گوید: مرگ ناگهاني مادرم در كاشانه ما زلزله و طوفاني عظيم برانگيخت كه همه چيز را بهم ريخت و مدت‌ها پس از مرگ او پس لرزه‌ها ادامه داشت. پدر دكتر كريمي‌نژاد که مالك سرشناس و مردي متدين و اهل ادب بود پس از مرگ مادرش مدت‌ها مانند قوئي كه جفت خود را از دست داده باشد مات و غم‌زده بود.

اداره امور خانه بر عهده خواهر بزرگ 13 ساله‌اش و مادربزرگ مادري بود. نامبرده در خرداد ماه 1328 پدرش را از دست داد. يكي از برادرانش كارمند وزارت پست و تلگراف و ديگري مسئول اداره داروخانه‌ها و برادر دیگرش قاضي بود. برادر كوچک ایشان جراح مغز و اعصاب و پروفسور دانشگاه “كلن” مي‌باشد.

تحصيلات رسمي و حرفه‌اي: تحصيلات رسمي محمدحسن كريمي‌نژاد به قرار زير است:

  • 1314-1324: تحصيلات دوره ابتدائي و دوره اول دبيرستان در دبيرستان بدر سيرجان
  • 1324-1327: دوره دوم دبيرستان در دبيرستان سعدي اصفهان
  • 1327-1333: دانشكده پزشكي دانشگاه تهران
  • 1333-1334: دستيار افتخاري كودكان در بخش كودكان دكتر قريب
  • 1334-1336: خدمت وظيفه پادگان سوار سيرجان
  • 1336-1340: تخصص آسيب‌شناسي دانشكده پزشكي دانشگاه تهران
  • 1341-1342: فوق‌تخصص پاتولوژي كودكان گروه آسيب‌شناسي بيمارستان كارولين سكا، فلوشيب مؤسسه NIB سوئد بخش پاتولوژي كودكان (پروفسور ايو مارك، استكهلم سوئد)
  • 1344: فوق‌تخصص سيتوپاتولوژي: انستيتو سرطان تهران تحت نظارت سازمان بهداشت جهاني
  • 1347: فوق‌تخصص ژنتيك انساني: فلوشيب سازمان بهداشت جهاني به مدت شش ماه
  • 1350: استفاده از بورس سازمان بهداشت جهاني براي كسب تجربه بيشتر در پاتولوژي زنان و اعزام به بخش پاتولوژي بيمارستان عمومی بوستون ماساچوست.

خاطرات و وقايع تحصيل: محمدحسن كريمي‌نژاد از دوران تحصيل خود چنين بياد دارد:

“علاقه زيادي به ادبيات داشتم ساعات انشاء فارسي ميدان كوچكي براي جولان من بود؛ انشاهاي نسبتاً طولاني و مفصلي مي‎نوشتم بطوريكه دوستان همدوره‌اي اقرار مي‌كردند يكي از دلخوشي‌هاي آنها اين بود كه دبير ادبيات از من بخواهد انشاء خود را ارائه كنم.”

از ديگر خاطرات دكتر كريمي‌نژاد فوت پدرش در سال 1328 بود كه او در اواخر سال تحصيلي مطلع شد.

فعاليت‌هاي ضمن تحصيل: محمدحسن كريمي‌نژاد در حين تحصيل در دبيرستان سعدي انجمن ادبي را تشكيل داد و بعد به عنوان دبير اين انجمن انتخاب شد. او به همراه دوستان خود روزنامه ديواري “نامه سعدي” را منتشر كرد. ايشان در زمان دانشجويي مشغول به ياد گرفتن زبان‌هاي خارجي فرانسه و انگليسي بود. دكتر كريمي‌نژاد از ديگر فعاليت‌هاي خود در دانشگاه چنين مي‌گويد :”من در آن موقع همراه عدّه‌اي علاقمند به (جبهة ملي) بودم. در آن زمان، فضاي دانشگاه بيشتر در اختيار دانشجويان حزب توده بود. آنها نشريه‌اي به نام (دانشجو) چاپ مي‎كردند كه هفته‌اي يكبار منتشر مي‎شد و مورد علاقه بسياری از دانشجويان قرار مي‎گرفت. ما در برابر آن نشريه (دانشجويان) را منتشر كرديم. از كارهاي من در اين نشريه تهيه بيوگرافي از اساتيد سرشناس آن زمان بود. ضمن آن مقاله‌هاي سياسي هم مي‎نوشتيم.”

استادان و مربيان: دكتر بوئه فرانسوي، پروفسور بيورن ايومارك، پروفسور كاسلمن، پروفسور روبرت اسكالي، دكتر خسروآبادي، دكتر شمسا و دكتر شيخ از اساتيد دكتر كريمي‌نژاد بوده‌اند.

هم‌دوره‌اي‌ها و همکاران: مرحومان پروفسور مورانت و پروفسور لهمن و دكتر تبريزچي از همكاران دكتر كريمي‌نژاد مي‌باشند.

همسر و فرزندان: محمدحسن كريمي‌نژاد در هشتم آذر ماه 1340 ازدواج كرد. ايشان اكنون صاحب سه فرزند دختر و پنج نوه مي‎باشد.

وقايع ميانسالي: در سال 1336 بعنوان دستيار رسمي در بخش آسيب‌شناسي دانشكده پزشكي مشغول به كار شد. در سال 1340 مرحوم دكتر فرهاد، قانون تمام وقت را به تصويب شوراي دانشگاه تهران رسانيد كه دکتر کریمی‌نژاد ايراداتي به مفاد آن قانون داشت و نقد آن را در روزنامه كيهان منتشر كرد.

مشاغل و سمت‌هاي مورد تصدي:

  • 1340-1344: استاديار تمام وقت،
  • 1345-1352: دانشيار،
  • 1352-1359: استاد تمام وقت و مدير گروه آسيب‌شناسي دانشكده پزشكي رازي،
  • 1359: بازنشستگي از دانشگاه تهران بنا به تقاضاي شخصي،
  • 1371-1373: استاد و مدير گروه ژنتيك دانشگاه علوم پزشكي ايران،
  • عضو هيئت مديره انجمن پاتولوژيست‌هاي ايران،
  • عضو هيئت مديره و رئيس گروه ژنتيك انساني انجمن ژنتيك ايران.

محمدحسن كريمي‌نژاد به دستور استاد دكتر كمال‌الدين آرمين، مسئول تأسيس و اداره بخش پاتولوژي بيمارستان زنان تهران شد. وي پس از گذراندن دوره‌اي در لندن و مراجعت به ايران بلافاصله بخش سيتوژنتيك انساني را در بيمارستان زنان، تأسيس و عملاً شروع به فعاليت نمود و اولين نتيجه سيتوژنتيك را در تاريخ 1348 گزارش کرد. ايشان مركز پاتولوژي و ژنتيك كريمي‌نژاد را در شهرک غرب- تهران ايجاد كرده است.

 آرا و گرايش‌هاي خاص: دکتر كريمي‌نژاد معتقد است كه مهم‌ترين عامل در تشخيص صحيح بيماري توجه به شرح‌حال باليني است. دكتر كريمي‌نژاد به دانشجويان چنين توصيه مي‌كند: “اوّل اينكه، رشته‌اي را انتخاب كنند كه واقعاً به آن علاقه دارند. دوم اينكه پشتكار داشته باشند كه بالاتر از هوش است. آدم‌هاي تيزهوش هم اگر پشتكار نداشته باشند، به آنچه مي‌خواهند نمي‌رسند و مهم‌تر از همه، هميشه آمادة مقابله با مشكلات باشند تا بتوانند به خوبي از عهدة آن برآيند.”

جوائز و نشان‌ها: 1370: دريافت لوح تقدير به مناسبت نگارش بهترين كتاب پزشكي اصول ژنتيك انساني و بيماري‌هاي ارثي، برنده جايزه بهترين كتاب علمي سال.

چگونگي عرضه آثار:  دکتر كريمي‌نژاد در چهارمين دوره ژنتیک انسانی، سال 1968 در دانمارك شركت نمود و با دنياي بي‌انتهاي علم ژنتيك آشنایي پيدا كرد و به دانش ژنتيك انساني سخت علاقه‌مند شد. او به مدت دو ماه اضافه بر دوره چهار ماهه آموزش، جهت يادگيري كارهاي عملي به هزينه شخصي ماند و سپس به لندن رفته و با مرحومان، پروفسور مورانت و پروفسور لهمن طرح بررسي عوامل ارثي خون‏ كردهاي ايراني را پايه‌ريزي كردند ‏كه اين طرح درتابستان 1970 اجرا و نتيجه ‏آن منتشر گرديد.

اولين مقالات خود را در دو شماره اول و دوم مجله هفدهم، دي و بهمن 1351 مجله جراحي و پزشكي منتشر نمود و اين خود مقدمه‌اي براي تدريس اصول ژنتيك پزشكي و بيماري‌هاي ارثي براي دانشجويان پزشكي و رشته‌هاي وابسته و تهيه جزوه‌هاي درس ژنتيك شد كه در طول دوازده سال پنج بار بازبيني و تكميل‌تر گرديد. نتيجه اين تجربيات بصورت كتابي تحت عنوان اصول ژنتيك انساني و بيماري‌هاي ارثي در اسفند ماه 1363 در 251 صفحه منتشر گرديد و پس از مدت كوتاهي ناياب شد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

تاریخچه ژنتیک در ایران

پروفسور کریمی‌نژاد به عنوان نهاد اصلی و مؤثر در زمینه ژنتیک انسانی کشور ایران، ایفای نقش نموده‌اند

پروفسور داریوش فرهود

پروفسور داريوش فرهود، متولد فروردين ماه 1317 تهران است. ايشان دكتراي پزشکی را در سال 1969 از دانشگاه ارلانگن آلمان، PhD ژنتیک انسانی و انسان شناسي را از دانشگاه ماينس آلمان (1972 م -1351ش) و لیسانس روانشناسی را از دانشگاه ماینس آلمان (1973) و درجه پروفسوري در ژنتيك پزشكي را از دانشگاه مونيخ (1991م-1370ش) اخذ كرده است. ايشان بنيانگذار، استاد و مدير گروه ژنتيك انساني دانشكده بهداشت، دانشگاه علوم پزشكي تهران (1352 تا 1382) بودند. دكتر فرهود از ارکان بنیانی علم ژنتيك ايران است و همچنين برگزيده جشنواره بين‌المللي خوارزمي مي‌باشد.

گروه: علوم پزشكي

رشته: ژنتيك

گرايش: انسان‌شناسي، ژنتيك پزشكي

والدين و انساب: پدر داريوش فرهود فرهنگي بود. جد پدري او به عباس ميرزا (وليعهد وقت تبريز در عهد قاجار) مي‌رسد. مادر محترمشان خانه‌دار بود و جد بزرگ مادري‌اش به حكيم‌باشي ناصر‌الدين شاه قاجار برمي‌گردد.

خاطرات کودکي: دوران كودكي داريوش فرهود با سفرهاي اجباري پدر به مناطق مختلف ايران سپري شد. فرهود به دليل منتقل شدن پدرش به جنوب، دوره كودكي را در شهرهايي چون هفت‌گل و مسجدسليمان گذراند. پس ازاتمام دوره دبستانش در غربت جنوب، سال ششم را در دبستان پسرانه رازي تهران به تحصيل پرداخت. از همان ايام به لطف برخورداري از پدري فرهنگي و پدربزرگ و عموي پزشکش، به علم طب علاقه‌مند مي‌شود و درس‌ها را با جديت دنبال مي‌كند تا دنباله‌روي نزديكان خويش باشد.

خاطرات و وقايع تحصيل: داريوش فرهود از سن 19 سالگي براي ادامه تحصيلات دانشگاهي به آلمان سفر كرد و زيرنظر استادان صاحب‌نام پزشكي، ژنتيك و غيره به تحصيل پرداخت.

فعاليت‌هاي ضمن تحصيل: داريوش فرهود در كنار تدريس در بيمارستان دانشگاه، در كتابخانه دانشگاه بعنوان دانشجوي كتاب‌بان به كار مشغول بود. او همچنين در حين تحصيل سردبيري مجلات پزشكي را بر عهده داشت.

استادان و مربيان: پدر داريوش فرهود بهترين استاد و الگوي اخلاقي براي ايشان بوده است كه در زندگي اجتماعي و علمي او نقش بسزايي ايفا كرده است.

هم‌دوره‌اي‌ها و همکاران: داريوش فرهود با چهره‌هاي نامدار و توانمند در عرصه پزشكي همچون دكتر رحمان‌زاده، دكتر سروستاني، دكتر مجيدي، دكتر مجيد سميعي (جراح مغز و اعصاب و ساكن آلمان)، دكتر فنايي، دكتر بروستاني و دكتر (تينكر ناگل برنده جايزه نوبل) همشاگردي و دوست بوده است.

شاگردان: داريوش فرهود بيش از بيست هزار دانشجوي رشته‌هاي مختلف پزشكي و علوم زيستي را تعليم داده است.

آرا و گرايش‌هاي خاص: داريوش فرهود معتقد است: “آنها كه هميشه پا روي جاي پاي ديگران مي‌گذارند، هرگز جاي پايي از خود نخواهند گذاشت.”

فعاليت‌هاي آموزشي: داريوش فرهود در بيش از دويست كلاس درس در دوره‌هاي كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتري و تخصصي تدريس كرده است.

وقايع ميانسالي: داريوش فرهود پس از اخذ اولين مدرك پزشكي در آلمان، تحصيلاتش را در رشته ژنتيك انساني تا مقطع دكتري ادامه داد. سپس بنا به دعوت دولت ايران و دانشگاه تهران به ايران باز مي‌گردد تا نخستين فردي باشد كه اولين و در مجموع 9 دوره فوق‌ليسانس ژنتيك انساني را در كشور برگزار مي‌كند و پس از آن به تشکیل دوره دكتراي ژنتيك پزشكي در ايران مبادرت مي‌ورزد. قطعاً همين تلاش‌هاي مداوم باعث شده است تا به او لقب (پدر علم ژنتيك ايران) بدهند. بنا به گفته ایشان: “بنده اولين كسي بودم كه با اين تحصيلات و درجات علمي وارد كشور مي‌شدم. 37 سال پيش ژنتيك در كشور ما چنين گسترده و شناخته شده نبود. تنها در همين حد بود كه بدانند تركيب يك گاو سفيد با گاو سياه، نتيجه‌اش گاو ابلق است.”

تاریخچه ژنتیک در ایرانتاریخچه ژنتیک در ایران

مشاغل و سمت‌های مورد تصدی:

  • بنیانگذار، استاد و مدیر گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی تهران از سال 1352 تا 1382،
  • بنیانگذار و رئیس کلینیک ژنتیک تهران از سال 1360 تاکنون،
  • کارشناس سازمان جهانی بهداشت در بیماری‌های ژنتیکی در ژنو از سال 1355 تاکنون،
  • ‌عضو کمیته اخلاق در ژنتیک پزشکی سازمان جهانی بهداشت از 1372 تاکنون.
  • مدیرمسئول و سردبیر مجله انگلیسی زبان بهداشت ایران از سال 1360 تاکنون،
  • ‌مدیرمسئول و سردبیر مجله فارسی زبان بهداشت جهان از 1378 تاکنون،
  • مدیرمسئول مجله علم، طبیعت، حیات از سال 1377 تا 1382،
  • سردبیر مجله محیط شناسی از سال 1365 به مدت سه سال،
  • عضو کمیته کشوری پیشگیری از بیماری‌های ژنتیکی (از سال1371 تاکنون)،
  • عضو کمیته داوری جشنواره خوارزمی از سال 1379 تاکنون،
  • عضو شورای زیست‌شناسی دانشنامه بزرگ فارسی در سال 1372 به مدت چهارسال،
  • دبیر انجمن ژنتیک ایران از سال 1353 تا 1379،
  • مؤسس و رئیس انجمن تالاسمی ایران از سال 1365تاکنون،
  • عضو پیوسته و دائمی فرهنگستان علوم جهان سوم، توریست از سال 1375،
  • عضو پیوسته و دائمی فرهنگستان علوم پزشکی ایران، تهران از سال 1385،
  • عضو کمیته‌های ملی اخلاق در علوم و فن‌آوری و اخلاق زیستی کمیسیون ملی یونسکو در ایران از سال 1382 تاکنون،
  • مدیر مسئول و سردبیر مجله بهداشت ایران به زبان انگلیسی از سال1360 تاکنون،
  • سردبیر مجله کودکان استثنایی از سال1380 تاکنون،
  • سردبیر مجله اخلاق در علوم و فن‌آوری از سال1384 تاکنون،
  • رئیس شورای علمی و سردبیر طرح تهیه و تدوین دانشنامه بزرگ اخلاق، حدود 80 جلد از سال 1385 تاکنون،
  • استاد معین مرکز کودکان معلول ذهنی دانشگاه مونیخ آلمان غربی از سال 1368 تا 1369،
  • عضو کمیته علمی تالاسمی ایران از سال 1371 تاکنون.

مراکزی که ایشان از بانیان آن به شمار می‌آید:

  • بنیانگذار گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1352،
  • بنیانگذار کلینیک ژنتیک تهران در سال 1360،
  • مؤسس انجمن تالاسمی ایران در سال 1365،
  • بنیانگذار مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی و مشاوره ژنتیکی، زایشگاه خیابان مولوی 1356،
  • بنیانگذاری و انجام شیوه نوین آموزش، پژوهش و خدمات در زمینه‌های مشاوره ژنتیک، ژنتیک پزشکی، ژنتیک بالینی در ایران در سال 1352 و ادامه تاکنون،
  • بنیانگذاری پژوهش‌های گسترده در زمینه ژنتیک جمعیت‌های انسانی در ایران در سال 1352 و ادامه تاکنون،
  • بنیانگذاری آموزش و پژوهش در زمینه اخلاق در ژنتیک انسانی در ایران در سال 1369 و ادامه تا‌کنون،
  • بنیانگذاری آموزش و پژوهش‌های گسترده در زمینه رشد و نمو در ایران در سال 1358 و ادامه تاکنون،
  • بنیانگذاری آموزش و پژوهش در زمینه انسان‌شناسی زیستی در ایران در سال 1353 و ادامه تاکنون،
  • بنیانگذاری پژوهش‌های بنیادی در زمینه انتخاب جنسیت فرزند پیش از لقاح در ایران از سال 1360 و ادامه تاکنون.

جوائز و نشان‌ها:

  • برنده جایزه علمی جشنواره جهانی خوارزمی در پژوهش در سال 1369،
  • برنده دو جایزه جشنواره ابن‌سینا در پژوهش در سال 1378،
  • برنده لوح افتخار جشنواره ابن‌سینا در سال 1382،
  • کشف و گزارش یک بیماری جدید ژنتیکی (مولتیپیل سینوستوزیس شدید) در یک دودمان بزرگ ایرانی در سال 1378،
  • کشف و گزارش گونه جدیدی از ترانسفرین انسان (ترانسفرین ایران) در سال 1367،
  • تقدیرنامه رئیس دانشگاه تهران به مناسبت خدمات پژوهشی بسیار ارزشمند در سال 1364،
  • تقدیرنامه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به مناسبت کوشش در اعتلای بهداشت کشور در سال 1369،
  • تشویق‌نامه اتاق پزشکان ایالتی بایر آلمان در سال 1370.

چگونگی عرضه آثار:

  • انتشار بیش از 120 مقاله علمی و پژوهشی به زبان انگلیسی از سال 1350 تاکنون،
  • ارائه بیش از 230 مقاله در کنگره‌های علمی- تخصصی داخل و خارج کشور از سال 1350 تا‌کنون،
  • عضو گروه چهار نفری نگارندگان واژه‌نامه زیست‌شناسی انگلیسی- فارسی، حدود 20000 واژه از سال 1360تا 1369،
  • عضو گروه پنج نفری نگارندگان واژه‌نامه پنج زبانه زیست‌شناسی (انگلیسی- فارسی- آلمانی- فرانسه و اسپانیایی) از سال 1372تا 1380،
  • راهنمایی بیش از 100 پایان‌نامه (تخصصی- دکتری و کارشناسی ارشد) و پروژه‌های تحقیقاتی،
  • ناظر مشاور و همکار پروژه طرح ملی ژنوم انسان در جمعیت‌های مختلف ایرانی از سال 1381تا 1385،
  • انتشار بیست و پنج جزوه درسی (ژنتیک انسانی، ژنتیک پزشکی، ژنتیک جمعیت، انسان‌شناسی، نژادشناسی، رفتارشناسی و اکولوژی انسانی).

پروفسور بهمن یزدی صمدی

دکتر بهمن یزدی صمدی در سال 1316 در قصرشیرین متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمانشاه به پایان رساند و در سال 1336 وارد دانشکدۀ کشاورزی دانشگاه تهران شد. پس از اخذ درجۀ لیسانس در رشته کشاورزی عمومی، در سال 1341 برای ادامۀ تحصیل عازم کشور ایالات متحده شد ودر دانشگاه کالیفرنیا دورۀ فوق لیسانس و دکتری خود را به ترتیب در رشتۀ اگرونومی و ژنتیک و اصلاح نباتات در سال‌های 1343 و 1346 به پایان رساند و یکسال نیز در دانشگاه کالیفرنیا دورۀ فوق دکتری را طی نمود. در سال 1347 به ایران مراجعت کرد و در دانشگاه تهران (دانشکدۀ کشاورزی) به عنوان استادیار مشغول کار شد. در سال 1352 به مرتبۀ دانشیاری ارتقا یافت. در سال تحصیلی 54-1353 مجدداً عازم آمریکا شد و یکسال در دانشگاه ایلینوی، دورۀ تحقیقاتی را طی کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سمت معاون تحقیقاتی و آموزشی وزارت کشاورزی، از 1358 تا 1362، و سپس در سمت رئیس دانشگاه تهران از 1362 تا 1364 خدمت نمود. در حال حاضر مسئولیت سرپرستی گروه برنامه‌ریزی کشاورزی شورای عالی انقلاب فرهنگی را عهده‌دار است. از سال 1369 به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی و در سمت رئیس گروه علوم کشاورزی مشغول خدمت می‌باشد. از فعالیت‌های علمی دکتر بهمن یزدی صمدی حدود 15 مقالۀ علمی به زبان فارسی و 15 مقالۀ علمی به زبان انگلیسی در مجلات بین‌المللی، تهیه جزوات درسی در ژنتیک، اصلاح نباتات و طرح‌های آزمایشی برای دانشجویان، راهنمایی و مشاوره بیش از چهل رسالۀ فوق‌لیسانس و دکتری در رشته‌های کشاورزی و تألیف کتاب اصلاح نباتات زراعی است.

دکتر یزدی صمدی در چهل کنگره، سمینار و سمپوزیوم علمی داخلی و خارجی شرکت کرده و مقاله ارائه داده است. تعداد زیادی طرح‌های تحقیقاتی را به پایان رسانده و جوایز بهترین تحقیق و بهترین مقاله را از وزارت فرهنگ و آموزش عالی و از دانشگاه تهران دریافت نمود و در حال حاضر به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران مشغول خدمت می‌باشد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

فعالیت‌ها:

  • گذراندن دوره‌های تحصیلی تا اخذ دیپلم متوسط در کرمانشاه
  • ورود به دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در سال 1336 و اخذ لیسانس در رشته کشاورزی عمومی
  • عزیمت به آمریکا برای ادامه تحصیل و اخذ فوق لیسانس و دکترا به ترتیب در رشته اگرونومی و ژنتیک و اصلاح نباتات در سال‌های 1343 و 1346 در دانشگاه کالیفرنیا
  • گذراندن دوره فوق‌دکترا در دانشگاه کالیفرنیا در سال 1347
  • بازگشت به میهن در همان سال و عضویت در هیئت علمی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران
  • ارتقاء به رتبه دانشیاری در سال 1352
  • مسئولیت‌های علمی و تحقیقاتی در دانشگاه و سازمان‌های مربوطه و گذراندن دوره‌های تحقیقاتی در خارج از کشور و ارتقاء به رتبه استادی
  • ریاست دانشگاه تهران طی سال‌های 1362 تا 1364
  • برگزیده شدن به عنوان استاد نمونه کشور در سال 1376 و محقق نمونه دانشگاه تهران در سال 1377
  • عضویت پیوسته در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
  • برگزیده شدن به عنوان چهره ماندگار عرصه علوم کشاورزی در نخستین همایش چهره‌های ماندگار سال 1380

آثار:

  • تألیف کتاب اصلاح نباتات زراعی
  • تألیف کتاب اصول تولید گیاهان زراعی
  • طرح‌های آماری در پژوهش‌های کشاورزی
  • تألیف کتاب فرهنگ کشاورزی و منابع طبیعی
  • نگارش مقالات فراوان و چندین کتاب دیگر در زمینه علوم کشاورزی

 پروفسور ساموئل رهبر

پروفسور ساموئل رهبر در 22 اردیبهشت 1308 خورشیدی (12 می 1929 میلادی) در خانواده‌ای یهودی در شهر همدان به دنیا آمد. مادرش در خانه به زبان فرانسه سخن می‌گفت. برادر بزرگش آموزگار شیمی و فیزیک بود و کتاب‌هایی در شیمی نوشته بود که چندی در دبیرستان‌ها به عنوان کتاب رسمی، آموزش داده می‌شد. او الگوی خوبی برای ساموئل، سه برادر دیگر و دو خواهرش بود که همگی در راه دانش و فرهنگ گام نهادند. ساموئل آموزش‌های آغازین را در مدرسه آلیانس، اتحاد و دبیرستان پهلوی گذراند. آموزگار ادبیات، آقای باقر ادبی، تأثیر عمیقی بر او داشته ‌است.

ساموئل رهبر دوره‌ی عمومی پزشکی خود را در سال 1332 در دانشگاه تهران به پایان رساند و در سال 1342دکترای تخصصی ایمنی‌شناسی را از همین دانشگاه دریافت کرد. پروفسور رهبر از سال 1332 تا 1336 در شهرهای آبادان و تهران به فعالیت‌های پزشکی بالینی پرداخت، اما از 1968 تا 1969 به عنوان فرصت مطالعاتی در کالج پزشکی آلبرت انیشتین در نیویورک به فعالیت‌های پژوهشی مشغول شد. این مدرسه پزشکی در واقع جایگاه خلاقیت و پویایی فراوانی بود و در همان جا بود که او همکاری پژوهشی خود را با چهره‌های شاخص پزشکی به ویژه پروفسور هلن ام. رانی آغاز کرد.

او پس از بازگشت به تهران در سال 1970 درجه استاد تمام پروفسوری را دریافت کرد و به عنوان مدیر بخش زیست‌شناسی کاربردی دانشگاه علوم پزشکی تهران به فعالیت‌های خود ادامه داد.

پروفسور رهبر پس از انقلاب به آمریکا رفت و در بخش هماتولوژی و پیوند مغز استخوان شهر هوپ در ایالت کالیفرنیا به عنوان همکار پژوهشی مشغول فعالیت شد و از سال 1979 مدیریت آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را برعهده گرفت. سه دختر پروفسور رهبر نیز راه پدر را پیش گرفته‌اند و همه با درجه ممتاز از دانشگاه‌های آمریکا فارغ‌التحصیل شده‌اند. رؤیا، دختر بزرگ او، پژوهشگر زیست‌شناسی ملکولی است، گیتی، دختر دوم، پزشک است و فیروزه، جوان‌ترین دختر او، دندانپزشک است.

 دستاوردهای علمی

پروفسور رهبر در سال 1963 به پیشنهاد استادش هرمان لمان، (Herman Lehmann) استاد دانشگاه کمبریج انگلستان، آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را در دانشگاه تهران بنیانگذاری کرد و طی 15 سال کار پژوهشی توانست 220 هزار نمونه خون را برای هموگلوبین‌های غیرعادی بررسی کند. او علاوه بر هموگلوبین‌هایی که پیش از آن کشف شده بود، یازده هموگلوبین جدید را نیز کشف کرد، اما کشف هموگلوبین گلیکوزیله (HbA1c) به سال 1967 مهم‌ترین دستاورد پژوهشی او به شمار می‌آید که نام او را در جهان پرآوازه کرده ‌است.

در سال 1958، آلن و همکارانش مقاله‌ای منتشر کردند و از هتروجنیسیته (یکدست نبودن) هموگلوبین A خبر دادند. هموگلوبین پروتئینی است که درون گلبول‌های قرمز خون وجود دارد و به جابجایی گازهای تنفسی کمک می‌کند. آلن انتظار داشت وقتی نمونه‌ای از هموگلوبین A را در دستگاه جداکننده پروتئین‌ها (دستگاه الکتروفورز) قرار می‌دهد، همه مولکول‌های هموگلوبین در یک جا جمع شوند. اما هموگلوبین‌ها در چهار منطقه نواری شکل از هم تفکیک شدند: A1a، A1b، A1c،A1d

تا مدت‌ها برای این یافته تفسیری وجود نداشت و برخی حتی آن را نتیجه آلوده بودن مولکول‌های هموگلوبین به مولکول‌های دیگر می‌دانستند. هنگامی که پروفسور رهبر نتیجه بررسی نمونه هموگلوبین 1200 بیمار بیمارستانی را گزارش کرد و خاطرنشان کرد دو نفر بیمار دیابتی هموگلوبینی داشتند که در ژل نشاسته‌ای دستگاه الکتروفورز خیلی سریع جابجا می‌شد، همه چیز تغییر کرد. به علاوه، وی گزارش کرد در 47 بیمار دیابتی از جمله 11 کودک دیابتی نیز این نوع هموگلوبین را پیدا کرده‌است. اندکی بعد مشخص شد این هموگلوبین خاص، که فقط در بیماران دیابتی به مقدار قابل‌ملاحظه‌ای یافت می‌شود، همان هموگلوبین نوار HbA1c است.

بعدها مشخص شد هموگلوبین (HbA1c)   4-6 درصد کل هموگلوبین را در فرد سالم تشکیل می‌دهد و مقدار آن در افراد دیابتی که قند خونشان به خوبی تحت نظارت نباشد، به شدت افزایش می‌یابد و به 17 درصد نیز می‌رسد. در واقع، افزایش قند خون باعث می‌شود مولکول‌های قند به هموگلوبین‌ها متصل شوند و هموگلوبین قنددار (هموگلوبین گلیکوزیله) تشکیل شود که همان HbA1c است.

امروزه با تعیین مقدار HbA1c در نمونه خون بیمار دیابتی مشخص می‌شود که آیا بر مقدار قند خون خود نظارت خوبی داشته و به سفارش‌های پزشک توجه داشته‌ است یا نه. به عبارت دیگر مقدار HbA1c نشان دهنده وضعیت سلامتی فرد دیابتی است، بنابراین کشف پروفسور رهبر، یعنی افزایش مقدار HbA1c در افراد دیابتی، امروزه توسط پزشک و بیمارهای دیابتی استفاده می‌شود.

پروفسور رهبر پس از سفر دوباره به آمریکا پژوهش‌های خود را روی ساختمان  HbA1c ادامه داد و از سال 1996 برای ساختن مهارکننده‌های گلیکوزیله (قنددار شدن) پروتئین‌ها کوشش کرد. او تاکنون نزدیک 100مقاله پژوهشی منتشر کرده‌است که بیشتر آنها درباره ساختمان هموگلوبین‌ها و فرآیند گلیکوزیله ‌شدن است. از او چند مقاله مروری (review) که از نظر جایگاه علمی نویسنده بسیار مهم است، منتشر شده که تازه‌ترین آن در مجله Annals of the New York Academy of Sciences چاپ شده‌است. این مقاله چکیده دستاوردهای دانشمندان و پژوهش‌های خود پروفسور رهبر درباره روند گلیکوزیله شدن هموگلوبین است.

تاریخچه ژنتیک در ایران

جایزه‌ها

پروفسور رهبر جایزه دستاوردهای علمی جاودانه انجمن دیابت آمریکا را دریافت کرده‌است و در سال 1996 به عنوان عضو افتخاری انجمن دیابت اروپا (EASD) و پژوهشگر برتر دیابت برگزیده شد. در معرفی شخصیت پژوهشی او در مجله دیابتولوجیا چنین آمده‌است: “ساموئل یک شخصیت دانشگاهی شگفت‌انگیز، بخشنده، کوشا و پرکار، درستکار و نیک‌کردار است. او دارای خلاقیت واقعی است که گاهی فروتنی‌اش، آن را پوشیده می‌دارد.

پروفسور رهبر همواره به عنوان یکی از مفاخر آزمایشگاه پژوهشی هوپ، مورد توجه بوده ‌است. در همایشی که به نشانه سپاسگزاری از کوشش‌های او برگزار شد، تصویر چهره او را در آلبوم نام‌آوران دستاوردهای علمی، گنجاندند و همین بنیاد پژوهشی، کتابی درباره کشف مهم پروفسور رهبر و اثر آن بر پیشرفت‌های بالینی، منتشر کرده ‌است.

پروفسور ریچارد روکو از دانشگاه سانفرانسیسکو در کتابی با عنوان مقاله‌های برجسته شیمی بالینی، 39 مقاله را به عنوان مقاله‌های برجسته سده بیستم میلادی برگزیده که مقاله پروفسور رهبر با عنوان An abnormal hemoglobin in red cells of diabetics یکی از آنهاست. در پیش‌گفتار این کتاب آمده‌است: “مقاله‌هایی که در این کتاب معرفی می‌شوند، نقاط عطف مهم و تابلوهای راهنما برای پیشرفت شیمی بالینی در سده بیستم میلادی هستند.”

پروفسور لوتر توماس از آلمان و پروفسور سابین پوشر از سوئیس در کتابی که درباره تاریخ تشخیص آزمایشگاهی نوشته‌اند، دگرگونی‌های انقلابی را که در تشخیص آزمایشگاه رخ داده‌است، از بررسی ساده ادرار در گذشته تا بررسی‌های دقیق امروزی، برشمرده‌اند که کشف مهم پروفسور رهبر درباره هموگلوبین گلیکوزیله در بیماران دیابتی در صفحه 54 آن آمده ‌است.

 پروفسور پزشکپور مستشفی

دکتر پزشـكپور مستشـفی در خرداد ماه سـال 1304شمسی در تهران به دنیا آمد. او در سـال 1332 موفـق بـه اخـذ درجـه دكترا در رشـته بیولـوژى از دانشـگاه ژنـو شـد. مستشفى پـس از بازگشـت بـه ایـران ابتدا در انسـتیتو پاسـتور ایـران خدمـت نمـود. دکتر مستشفی همراه بـا همکاران خود ضمن مطالعه چگونگی اشاعه طاعـون موفق به کشف چند گونه موش صحرایی مقاوم بـه طاعون شد. مطالعات ژنتیکی موش‌های صحرایـی مقاوم و حسـاس به طاعون در ایـران از آن زمان و با محوریت دکتر مستشفی شروع شـد. مستشـفی در سـال 1336 به استخدام دانشـگاه تهران درآمد.

ایشان پایـه‌گـذار دروس ژنتیك در دانشـكده علـوم دانشـگاه تهـران بـود و بـا همـكارى دانشـجویان دوره فـوق‌لیسـانس پژوهش‌هـاى خـود را در زمینه ژنتیـك توده‌ها و شناسـایى كروموزومـى چنـد نـوع جونـده صحرایی ایـران ادامـه داد.   ایشان چندین سال عهده‌دار تدریس درس ژنتیک در دانشگاه اصفهان بود.

تاریخچه ژنتیک در ایران

پروفسور محمدعلی مولوی

دوران کودکی و تحصیلات: جد بزرگش فرد معروف و فقیهی بود که بعد از انقلاب روسیه از ایروان به ایران مهاجرت کرد و در تبریز ساکن شد و چون ارادتی به مولوی رومی داشت، به نام مولوی معروف شد. جد بزرگش، مقبره‌ی بزرگی در تبریز دارد که شامل مقبره، مسجد، مدرسه و دارالضیافه است. دکتر مولوی در سال 1300 شمسی در تبریز متولد شد. چهار سال ابتدایی را در تبریز و بقیه دوران دبستانی و دبیرستانی و دانشکده پزشکی را در تهران سپری کرد. بعد از گذراندن دوره پزشکی عمومی، برای مدت چهار سال عازم پاریس شد و به عنوان آسیستان خارجی، این مدت را در بیمارستان کودکان پاریس در بخش آقای پرفسور لامی استاد کودکان و ژنتیک طی کرد .

تدریس در دانشگاه: سال 1332 به تهران مراجعت کرد و پس از گذراندن امتحان، وارد کادر هیئت علمی دانشگاه تهران، بخش آقای دکتر منوچهر اقبال شد و از همان زمان دروس ژنتیک پزشکی را بعد از ظهرها در دانشگاه، در سال پنجم و دروس پزشکی داخلی و عفونی کودکان را در بیمارستان هزار تختخوابی آغاز کرد. سه سال بعد، شیفت صبح یک بخش عفونی کودکان به ایشان پیشنهاد کرد که بیماران ژنتیکی و مشاوره و همچنین بررسی و مقایسه دوقلوها را در این بخش عهده‌دار شوند.

دکتر مولوی در سال 1962 از طرف سازمان بهداشت جهانی برای تکمیل دوره سه ماهه ژنتیک به دانمارک رفت و استفاده فراوان از آن دوره برد. در سال 1964 نیز از طرف WHO برای گذراندن دوره یک ماهه عازم امریکا شد و در سال 1957 از طرف سازمان بهداشت جهانی به عنوان کارشناس ژنتیک شناخته شد .

فعالیت‌های پژوهشی و سمت‌های اجرایی: مقالات دکتر مولوی در کلیه مجلات آن زمان (سخن پزشکی، مجله کودکان، زنان، نظام پزشکی و دانش پزشکی) ملاحظه می‌شود. وی در سمینارها و کنگره‌های داخلی و خارجی شرکت و در مورد امراض ارثی سخنرانی می‌نمود. در سال 1341 اجازه نشر یک مجله به نام دانش پزشکی را با همکاری آقای دکتر جواد هیئت کسب کرد و مدت 5 سال آن را منتشر کردند. در بیشتر موارد در سخنرانی‌های هفتگی بیمارستان هزار تختخوابی شرکت و بیماران جالب ارثی مانند سندرم داون، مارفان، لورانس مون، نشانگان پوتس جگرس، پولیپ‌های روده و غیره را معرفی می‌کرد. دکتر مولوی راهنمایی رساله‌های متعددی را در مورد بیماری‌های ارثی کودکان و عفونی به عهده داشت.

ایشان به فارغ‌التحصیلانی که برای خداحافظی و ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر می‌کردند، سفارش می‌کرد که در صورت تمایل رشته‌ی ژنتیک را برای تخصص انتخاب نمایند ولی بیشتر آنان رشته‌های پردرآمد مانند جراحی زیبایی، زنان، جراحی قلب و عروق، پوست و… را انتخاب می‌کردند. دانشجویان زیادی ایشان را آقای ژنتیک می‌نامیدند چون درآن زمان رشته‌ای به نام ژنتیک انسانی در دانشگاه وجود نداشت .در سال 1336 در کنگره بین‌المللی کودکان، دو بیمار مبتلا به نشانگان فریاد گربه را معرفی کرد. در سال 1340 یک انجمن ژنتیک با شرکت کلیه کاردانان ژنتیک انسانی دامی و گیاهی تشکیل داد. بعد از آن، هر سال بدنبال کنگره کودکان مدت 2 روز سمینار ژنتیک تشکیل می‌شد که درباره مباحث گوناگون ژنتیک روز بحث می‌شد.

خاطرات حرفه‌ای دکتر مولوی: دکتر مولوی درباره خاطراتش این چنین می‌گوید: “به خاطر دارم که مردی از طرف پزشکی قانونی به من معرفی شد که مرتکب قتل شده بود و وکیل وی ادعا کرده بود، وی به علت داشتن XXY اختیاری برای قتل نداشته و از مجازات معاف می‌باشد. از این شخص در بخش آقای دکتر نفیسی کاریوتایپ به عمل آمد و ملاحظه گردید که یک مرد سالم XY می‌باشد و جواب آن به پزشکی قانونی تحویل گردید. نامبرده قبلاً به بنده مراجعه و حقیر را تطمیع کرده بود که جواب مساعدی به پزشکی قانونی بدهم ولی از آن استنکاف کردم.” دکتر مولوی در سال 1349 به کمک آقای دکتر خاوری و دکتر روزبهانی یک مرکز ژنتیک و مشاوره خصوصی تشکیل داده و مراجعان را راهنمایی می‌کردند.

در ابتدای کار، قریب 10 سال، بیشتر مراجعه‌کنندگان آنها یهودی‌ها بودند ولی بعد از آن، به علت منصرف شدن از ازدواج های فامیلی، موردی از آنها مشاهده نشد. در سال 1334 مأموریت یافت یک مرکز تحقیقات ژنتیک در بیمارستان حمایت مادران، بیمارستان شهید اکبر‌آبادی کنونی، دایر کند و با کمک آقایان دکتر خاوری و دکتر روزبهانی و دکتر یزدانی که اکنون در سوئد است و دکتر مظهری اقدام به جمع‌آوری افراد کاردان نمودند که پس از طی دوره‌های لازم از تخصص‌های بیوشیمیایی، بیولوژی و سیتولوژی مشغول کار شدند. در ضمن 24 تن از افراد فوق دیپلم را به مدت یک سال دوره مشاوره و مسائل ژنتیک آموزش دادند که به زایشگاه‌های وابسته 8 گانه حمایت مادران رفته و بیماران مربوطه را به مرکز معرفی نمایند و از نظر غربالگری کمک کنند.

متأسفانه پس از انقلاب، توجهی به مرکز تحقیقات ژنتیک که به زحمت فراهم گردیده بود نشد و 27 تن از کارمندان آن مرکز را به بخش‌های دیگر منتقل کردند و آقایان دکتر روزبهانی و دکتر یزدانی نیز به خارج از کشور رفتند. دکتر مولوی و آقای دکتر آملی متخصص کودکان با یک منشی تنها باقی ماندند. آنها در بخش ژنتیک، غربالگری فنیل‌کتونوری و گالاکتوزمی را آغاز کرده بودند و از کلیه نوزادان زایشگاه حمایت مادران که روزانه بیش از 100 زایمان انجام می‌شد نمونه‌گیری نموده و آزمایشات لازم را از بابت دو بیماری یاد شده، آغاز کردند، همینطور اختلالات ژنتیکی سیتولوژی را بررسی می‌کردند. در ضمن بهداری وقت، مقدار زیادی شیر ویژه مبتلایان به فنیل‌کتونوری را در اختیار آن مرکز می‌گذاشت تا کودکان مبتلا تغذیه شوند، با لطف فعالیت آن مرکز، کودکان زیادی از کندذهنی و عقب‌ماندگی ذهنی نجات یافتند.

اگرچه مشاوره ژنتیک با مبتلاشدگان به عوارض ارثی و دوقلوها در آن مرکز رایگان بود، متأسفانه شیر و مواد غذایی قطع شد و مبتلایان وضع اسفباری پیدا کردند و به زحمت با هزینه شخصی که کمرشکن بود شیر تهیه می‌کردند. اکنون پرونده قریب به 140 بیمار مبتلا در بخش تحقیقات وجود دارد که جالب توجه است. با مشاهده چنین وضعی دکتر مولوی درخواست بازنشستگی کرده و از کار، کناره‌گیری کرد. اکنون آقای دکتر آملی با حداقل امکانات بخش را اداره می‌فرمایند. دکتر مولوی پس از سه سال بازنشستگی توسط مرکز بهداشت استان با همکاری آقای دکتر نقوی و با همیاری آقایان دکتر مظهری و دکتر خاوری دعوت شدند که مرکز مشاوره ژنتیک و صدای مشاوره خانواده را از بابت مسائل ژنتیکی راه‌اندازی کنند. قرار بود یک آزمایشگاه ژنتیک هم در مرکز یاد شده تأسیس گردد، متأسفانه برکنار شدن آقای دکتر نقوی منجر به تعطیلی مرکز مشاوره گردید.

دکتر مولوی و همکاران به درمانگاه بهزیستی شرق تهران منتقل شدند و مشاوره ژنتیکی را در آنجا تشکیل دادند .خوشبختانه با تشریف‌فرمایی آقای دکتر شفقتی هم به درمانگاه یادشده، رونق مشاوره بیشتر شد .پس از دو سال اداره مشاورات، دکتر مولوی در سال 1373 به دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی دعوت شد که یک مرکز تحقیقات ژنتیکی در آنجا تشکیل بدهد و ساختمان بزرگی هم با وسایل مقدماتی جهت این کار در نظر گرفته شده بود.

در ابتدای امر 4 تن کارمندان این مرکز بودند که به سبب گرفتاری خانوادگی دو تن مرکز را ترک کردند. از همان ابتدا دکتر مولوی مشاورات ژنتیکی را دایر کرده و سعی کرد در تکمیل وسایل لازم و جلب همکاران کاردان رونقی را که در خور چنین مرکزی بود فراهم سازد ولی به سبب فقدان افراد کاردان و علاقمند، دو سال اول به جز مشاورات ژنتیکی و تدریس سه واحد 32 ساعته مشاوره و پیشگیری‌های ژنتیکی برای کارشناسی مددکاری، پرستاری و فیزیوتراپی، پیشرفت دیگری به سبب دشواری مالی انجام نگرفت.

خوشبختانه در سال 1375 آقای دکتر نجم‌آبادی متخصص ژنتیک مولکولی از آمریکا مراجعت کرده و متمایل شدند با بخش مرکز تحقیقات ژنتیک همکاری نمایند. ایشان با کمال خوشحالی مورد استقبال قرار گرفته و مشغول کار شدند. کاردانی و پرکاری ایشان باعث شد که دکتر مولوی سرپرستی مرکز را مدتی بعد به ایشان واگذار کرده و خود مشاور و عضو هیئت علمی مرکز و دانشگاه باشد .سپس آقای دکتر شفقتی، سرکار خانم دکتر کهریزی، آقای دکتر جوان، آقای دکتر حاجی‌بیگی، خانم دکتر نیشابوری، خانم دکتر کیهانی، خانم دکتر حاتمی و خانم دکتر بهجتی به گروه آنها پیوستند و مرکز تحقیقات رونق کافی گرفت.

امید است که با تکمیل وسایل لازم و استخدام یک آمارگر، کاردان اعصاب و روان، زنان و … کادر مرکز تکمیل گردد و رونق کافی را در خدمت رساندن به مردم ایران به دست آورد در هر حال این مرکز سومین مرکزی است که توسط دکتر مولوی ایجاد شده و با ورود آقای دکتر نجم‌آبادی با ارائه کنگره معلولان ژنتیکی، سمینارها و ترتیب کنفرانس‌های سودمند و انجام آزمون‌های پیشرفته امروزی توانسته به حدی جلو برود که به مراکز پیشرفته ممالک دیگر نزدیک شود و بتواند مرجع کلیه نیازهای ژنتیکی خانواده‌های کشور عزیز گردد. با توجه به پیشرفت این مرکز آرزوی دکتر مولوی که برپایی یک مرکز بزرگ تحقیقات ژنتیکی بود، جامه عمل می‌پوشد و به نظر نمی‌رسد که با وجود همکاران لایق یاد شده حوادث روزگار گزندی بدان وارد سازد.

از همان ابتدای ورود به دانشگاه تهران، آرزوی دکتر مولوی ایجاد چنین مرکزی و برپایی آن بود که نه در کشور خودمان بلکه در خاور میانه نیز سرآمد باشد که خوشبختانه امروزه با کمک همکاران هنرمند و دانش‌ساز امکان آن وجود دارد.

تألیفات و جوایز:

  • اصول بیماری‌های ارثی انسان در دو جلد،
  • امراض کروموزومی و متابولیک،
  • دیابت و راهنمای بیماران دیابتی، ژنتیک عمومی در دو جلد،
  • بهبود نسل بشر، مشاوره ژنتیک با همکاری آقای دکتر خاوری و روزبهانی،
  • بیماری‌های عفونی در دو جلد،
  • مسائل گوناگون پزشکی در هفت جلد،
  • رساله به زبان فرانسه راجع به کمبود ویتامین A درایران،
  • سؤال‌های انترن‌های بیمارستانهای تهران با یاری آقای دکتر مژدهی در سه جلد،
  • سؤال و جواب در طب داخلی،
  • ترجمه جراحی صغیر در سه جلد (در دوران آخر تحصیلی)،
  • بیماری‌های عفونی کودکان و داخلی رشته کودکیاری در دو جلد،
  • بهداشت عمومی در دو جلد،
  • مقاله به زبان انگلیسی در مجله Gynecology and obstetric با همراهی آقای دکتر کریمی‌نژاد،
  • مقالات متعدد در تمامی مجلات پزشکی روز ایران،
  • بیماری‌های شایع ارثی و مادرزادی

آقای دکتر مولوی در سال 1378 به سبب کوشش‌های بی‌دریغ در رشته پزشکی، از طرف وزیر بهداشت و آموزش پزشکی لوح تقدیر و مدال دریافت نمود، همچنین در سال 1379 مورد عنایت شایسته دانشگاه و همکاران گرامی، با دریافت تشویق‌نامه و هدایای نفیس و نامگذاری یک تالار در مرکز به نام دکتر مولوی قرار گرفت. ایشان تعداد 533 جلد کتاب به کتابخانه دانشگاه اهدا نموده است.

زندگی خانوادگی، اوقات فراغت و سرگرمی‌ها:دکتر مولوی در 32 سالگی ازدواج کرد و حاصل ازدواجش یک پسر بود که در یکی از دانشگاه‌های معتبر انگلستان اقتصاد خوانده بود و همان جا زندگی می‌کرد که متأسفانه فوت کرد. دکتر مولوی در حال حاضر روزی 8-7 ساعت مطالعه می‌کند. هنوز هم دانشجو هست، با اینترنت کار می‌کند و یکی دو ساعت در روز پیاده‌روی می‌کند.

تاریخچه ژنتیک در ایران

پروفسور محمدرضا نوری دلویی

دكتر محمدرضا نوري دلويي استاد پايه 27 دانشگاه علوم پزشكي تهران، در بيستم بهمن سال 1328 در يكي از روستاهاي گناباد به نام )دلويي( و در خانواده‌ای كشاورز چشم به جهان گشود.پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و متوسطه، در مقطع ليسانس زيست‌شناسي وارد دانشگاه تهران شد، اما علاقه به پژوهش در مسايل زيست‌شناسي و به ويژه ژنتيك، موجب شد تا به اين رشته بپردازد. پس از اخذ مدرك ليسانس، با اخذ رتبه نخست كنكور فوق‌ليسانس شاخه راديوبيولوژي و ژنتيك، وارد I.B.B (مركز تحقيقات بيوفيزيك و بيوشيمي) دانشگاه تهران شد.

دكتر نوري دلويي در سال 1354 از ميان حدود 20 مركز دانشگاهي در اروپا و امريكا كه به نامبرده پذيرش داده بودند، به دانشگاه ايالتي ميشيگان امريكا رفت و حدود شش سال به طور تمام وقت به تحصيل پرداخت و در تيرماه 1360 با دريافت دكتراي تخصصي در رشته‌ي ژنتيك مولكولي پزشكي به كشور بازگشت. دكتر محمد‌رضا نوري دلويي پس از طي مراتب و مدارج علمي به درجه استادي دانشگاه علوم پزشكي تهران نائل آمد. كتاب (بيوتكنولوژي مولكولي) ترجمه وي، در دوره دوازدهم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال برگزيده شد.

گروه: علوم پزشكي

رشته: ژنتيك

گرايش: ژنتيك مولكولي پزشكی

فعاليت‌هاي ضمن تحصيل: محمدرضا نوري دلوئي در كنار درس به فعاليت‌هاي ديگري هم مي‌پرداخت؛ از جمله به مرحوم پدرش در كارهاي كشاورزي و دامداري كمك مي‌كرد و همواره سعي داشت روي پاي خود بايستد. بطور نمونه در دوران تحصيل (دبستان و دبيرستان) به برخي از هم‌كلاسي‌هاي خود درس مي‌داد كه هم برايش يك سرگرمي علمي جدي بود و هم دستمزد بسيار مختصري دريافت مي‌كرد و تشويق نيز مي‌شد. اين روند در ادامه‌ تحصيلات دانشگاهي (در داخل و خارج) نيز ادامه داشت.

استادان و مربيان: دكتر نوري‏ دلويي توفيق كسب فيض از محضر بسياري از استادان بزرگوار ايراني را در دوران هفت سال تحصيل در دانشگاه تهران داشته است كه پيش از همه بايد از شادروان استاد فرزانه جناب آقاي دكتر عبدالله شيباني ياد كرد. نامبرده از محضر بسياري از استادان برجسته خارجي به ويژه جيمز واتسن، كربس، راتمن، رابينز، كانگ، كارلسون و اشنايدر كه عموماً شهرت جهاني دارند و برخي از آن‌ها جايزه نوبل را دريافت كرده‌اند، كسب فيض نموده است. استادان دكتر نوري دلويي و پروفسور كانگ (استاد راهنماي پايان‌نامه‌ دوره‌ي دكتراي نامبرده) يعني پروفسور مايكل بيشاپ و پروفسور ورموس نيز در سال 1989 جايزه نوبل گرفتند.

دكتر نوري‏دلويي استادان و همكاران بسيار برجسته‌ي ديگري هم داشته است، مانند پروفسور هاوارد تیمين كه در سال 1974 آنزيم Reverse Transcriptase  را كشف كرد و همراه با آقاي ديويد بالتيمور در سال 1978جايزه نوبل گرفت. وي همچنين با پروفسور فالسكي (رئيس سابق مركز بين‌المللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي واقع در تريست ايتاليا)، پروفسور تي‌واري (رئيس سابق مركز بين‌المللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي در هند)، پروفسور برمك (دانشمند معروف مركز تحقيقات مرمره در تركيه)، پروفسور مر و پروفسور فيلد در انگلستان و شمار ديگري از دانشمندان برجسته، همكاري‌هاي علمي و پژوهشي داشته و دارد.

نامبرده با مرحوم پروفسور عبدالسلام برنده جايزه نوبل فيزيك، دوستي نزديك و طولاني داشته و علاوه بر ميزباني ايشان در ايران چندين نوبت در تريست ايتاليا با ايشان ديدار، تبادل‌نظر و مباحثة گستردة علمي و فرهنگي بسيار سودمند داشته است.

همسر و فرزندان: دكتر نوري دلويي در سال 1362، ازدواج كرده است. همسر ايشان پزشك هستند. وي داراي دو فرزند (يك دختر و يك پسر) مي‌باشد، كه هر دو در رشته پزشكي به تحصيل مشغولند.

وقايع ميانسالي: محمدرضا نوري دلوئي در دانشگاه ايالتي ميشيگان امريكا حدود شش سال به طور تمام وقت به تحصيل پرداخت و در تيرماه 1360 با دريافت دكتراي تخصصي در رشته‌ي ژنتيك مولكولي پزشكي، به كشور بازگشت. بدين ترتيب او از پيشگامان دانش و فن مهندسي ژنتيك و نخستين فردي است كه پس از تولد اين دانش و فن و بهره‌گيري وسيع از آن در زمينه‌ي ژنتيك مولكولي پزشكي، براي ايفاي وظيفه تاريخي خود، با چشم‌پوشي آگاهانه از تمام پيشنهادهاي فوق‌العاده جذاب علمي و دانشگاهي از سوي دانشگاه‌هاي معتبر آن ديار، عاشقانه وارد كشور شد. او به حدي در آمدن به كشور شتاب داشت كه بي‌تابانه پس از دفاع موفقيت‌آميز خود از پايان‌نامه‌ي دكتري، همان روز امريكا را ترك كرد، به نحوي كه مدرك تحصيلي‌اش را چند ماه بعد يكي از دوستانش با خود به ايران آورد.

شاگردان: محمدرضا نوري دلوئي دهها دانشجوي كارشناسي ارشد در رشته‌ي ژنتيك تربيت كرد كه بسياري از آنها پس از دريافت درجه دكترا از داخل و به ويژه خارج از كشور و كسب موفقيت‌هاي قابل‌توجه، هم اينك در دانشگاه‌ها و مراكز پژوهشي كشور به فعاليت مشغول هستند.

آرا و گرايش‌هاي خاص: علايق پژوهشي: ژنتيك مولكولي (انساني و پزشكي) و بيماري‌هاي ژنتيكي- ژنتيك مولكولي سرطان- مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي مولكولي.

نامبرده در سال 1363 با كمك وزارت آموزش و پرورش، براي نخستين بار در كشور، تأسيس و انتشار مجله‌ای به نام (رشد آموزش زيست‌شناسي) را آغاز كرد و بيش از 13 سال سردبيري آن را نيز برعهده داشت. در كنار ديگر فعاليت‌هاي ملي هدفدارِ علمي فرهنگي و رسانه‌ای مانند سخنراني علمي و انتشار پيوسته‌ مقاله از سوي دكتر نوري دلويي؛ تأسيس اين فصل‌نامه به ‌نوبه‌ خود فرصت طلايي و مغتنم ديگري را براي معرفي و تبلیغ برنامه‌ريزي‌شده و در واقع كاشتن بذرهاي توسعه و اعتلاي علمي در علوم زيستي كشور براي دكتر نوري‌ دلويي فراهم آورد تا به‌ويژه تازه‌هاي راهبردي علوم سلولي و مولكولي به دبيران زيست‌شناسي، دانش‌آموزان، دانشجويان، مديران علمي فرهنگي و ديگر علاقمندان ارجمند در سطح كشور معرفي شود.

در اين نشريه، افزون بر انتشار پيوسته دغدغه‌ها و ديدگاه‌هاي علمي، آموزشي، ترويجي، فرهنگي و اجتماعي، در ستون‌هاي ثابت آن مانند سرمقاله و پاسخ به نامه‌ها و نوشته‌ها، عاشقانه و با يك برنامه‌ريزي زمانبندي شده، كارشناسانه و هدفمند، و به دليل نبود متخصص ديگر در اين قلمرو  در آن ايام، يك‌تنه به چاپ پيوسته‌ ده‌ها مقاله‌ راهبردي زيست‌شناسيِ نوين _در خلال بيش از 15 سال‌ـ به‌ ويژه در قلمروهاي ژنتيك، مهندسي ژنتيك، بيوتكنولوژي و پزشكي مولكولي همت گماشت

تأسيس (مجله بين‌المللي علوم جمهوري اسلامي ايران) در سال 1366 و وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فن‌آوري، توفيق مهم ديگر دكتر نوري دلويي است كه همچنان مديرمسئولي و سردبيري آن را برعهده دارد. اين نشريه كه از جمله در ISI و Scopusنيز نمايه مي‌شود، پژوهش‏هاي علوم پايه را كه براي نخستين بار در كشور انجام مي‌شود، به‌شكل روزآمد به زبان انگليسي منتشر مي‌كند. اشاره مي‏شود كه از سال 1381، دانشگاه تهران صاحب ‌امتياز اين نشريه مي‌باشد. در اين نشريه‌ بين‌المللي، صدها مقاله‌ علمي- پژوهشي ارزشمند از پژوهشگران و دانشمندان بسياري از كشورهاي جهان چاپ شده است كه همچنان ادامه دارد. منجمله از مرحوم پروفسور عبدالسلام دانشمند مسلمان و برنده‌ جايزه نوبل فيزيك (در سال 1969) نيز مقاله‌ای چاپ گرديده است.

همچنين نامبرده در سال 1377 و پس از نزديك به دو دهه پيگيري پيوسته، توفيق به دست آورد كه گروه ژنتيك پزشكي را در دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران تأسيس كند. وي تا سال 1382 نيز مديريت اين گروه را برعهده داشت. در اين گروه 17 عضو هيأت علمي وجود دارد. شايان تأكيد است، در اين گروه تاكنون در 19 دوره، جمعاً بيش از 100 دانشجوي كارشناسي ارشد پذيرفته شده است كه تنها در خلال دوره‌هاي 8 لغايت 19، شمار دانشجويان 88 نفر بوده است. همين طور، در اين گروه تاكنون در طي 12 دوره 83 دانشجوي دكتراي ژنتيك پزشكي پذيرفته شده است. از هر دو مقطع بسياري تاكنون پس از اخذ مدرك تحصيلي در دانشگاه‌ها و مراكز پژوهشي كشور به خدمت مشغول شده‌اند. اين گروه با داشتن آزمايشگاه‌ها و تجهيزات قابل توجه، بزرگ‌ترين گروه ژنتيك پزشكي كشور است.

دکتر نوري دلوئي از آغاز تشکيل بورد ژنتيک انساني مسئوليت دبيري و عضويت آن را برعهده دارد. گفتني است فعاليت برنامه‌ريزي شده، هماهنگ و پيوسته ايشان در خلال بيش از دو دهه گذشته در بورد ژنتيک به همراه اعضاي بورد، دستاوردهاي ارزشمندي را دربر داشته است. ازجمله بازديد از عموم دانشگاه‌هاي علوم پزشکي کشور به منظور گسترش و تعميق حساب شده تحصيلات تکميلي در رشته راهبردي ژنتيک انساني و پزشکي و تهيه برنامـه جامع دانشگاه‌ها در اين رشته؛ تاکنون افزون بر داير شدن گروه و دوره‌هاي کارشناسي ارشد و دکتراي تخصصي (Ph.D) ژنتيك انساني و پزشكي در دانشگاه‌هاي علوم پزشکي تهران، شهيد بهشتي، مشهد، و بهزيستي؛ به ايجاد گروه و يا مقطع کارشناسي ارشد در شماري از دانشگاه‌هاي علوم پزشکي کشور مانند تبريز، اصفهان، شيراز، يزد، بابل، زنجان، هرمزگان و شهركرد انجاميده است.

افزون بر اينها، تلاش برنامه‌ريزي شده و پيگيري پيوسته ادامه دارد تا در شمار ديگري از دانشگاه‌ها، با کسب ضوابط قانوني نسبت به ايجاد و توسعه اين رشته راهبردي نيز قدم‌هاي سودمندي برداشته شود.

تاریخچه ژنتیک در ایران

از وي كتاب‌هاي متعددي مانند (فرهنگ مهندسي ژنتيك) و (آموزش بيوتكنولوژي در مدارس (سند 39 يونسكو) انتشار يافته است و كتاب (بيوتكنولوژي مولكولي) كه همراه با دو تن از همكاران او ترجمه و منتشر شد، برنده بهترين كتاب سال 1373 كشور گرديد. كتاب اصول ژنتيک پزشکي اِمِري ايشان نيز از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به‏عنوان كتاب فصل سال 1386، انتخاب شده است، هم‌چنين، در سال 1388 مورد تقدير قرار گرفته است.

افزون بر اينها، كتاب ژنتيك مولكولي پزشكي در هزاره سوم كه در دو جلد در سال 1388 توسط دكتر نوري دلويي تأليف شده است، در سال 1388 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب فصل برگزيده شده است و در بهمن ماه 1389 برنده بهترين كتاب سال در بخش علوم پزشكي كشور گرديده است. شايان ذكر است كه تعداد آثار پزشكي 953 اثر بوده است كه اين كتاب به عنوان تنها اثر برگزيده سال انتخاب شده است.

وي همچنين، در سال 2011، فصلِ 5 از كتابِ : Gene therapy development and future perspective،s ، Edited by C. kang  را با مشخصات:

Noori- Daloii ،MR، Nejatizadeh، A.، ch.5: Micro RNA in Disease and Health : Diagnostic and Therapeutic potentials 2011 93-120).

تأليف نموده است.

نامبرده در سال 2014 نيز، فصل كاملي از كتابِ: Nutritional Transcription: An Overiw Genomic Book (2nd Ed.): Genomic، proteomics and Metabolomics in Nutraceuticals and Functional Foods.” Noori- Daloii ،MR، Nejatizadeh، A.، را تأليف  كرده است.

از دكتر نوري‏ دلويي تاكنون 133 مقاله پژوهشي در نشريات معتبر داخلي و خارجي چاپ شده است. افزون بر اين، در كنفرانس‌ها و همايش‌هاي علمي‌ـ پژوهشي داخلي و بين‌المللي، بيش از 137 مقاله ارائه شده که اكثر آنها در شكل سخنراني، پذيرفته شده است، و نيز 110 مقاله تحليلي، مروري علمي‌ـ آموزشي و تأليفي در نشريات علمي چاپ گرديده است .همچنين در خلال 34 سال گذشته (1394ـ1360) علاوه بر شركت در بيش از 98 برنامه علمي، اجتماعي و فرهنگي در صدا و سيما، از ایشان صدها مقاله علمي‌ـ اجتماعي، علمي‌ـ فرهنگي، علمي‌ـ ترويجي، علمي‌ـ كاربردي و علمي‌ـ آموزشي، همچنين مصاحبه و گفت‌وگو در نشريات فراوان كشور اعم از روزنامه، هفته‌نامه، ماه‌نامه يا فصل‌نامـه چاپ شده است.

 پروفسور فریدون ابوالقاسم علاء بنیانگذار سازمان انتقال خون ایران

فریدون علاء در مدرسۀ میلتن آکادمی در نزدیکی بوستن امریکا دیپلم متوسطه را می‌گیرد و بعد به عنوان دانشجوی دوره لیسانس در رشته تاریخ وارد دانشگاه هاروارد می‌شود. در سال 1331 فارغ التحصیل شده ولی تا سال بعد آنجا می‌ماند چون تصمیم می‌گیرد، پزشکی بخواند. از آنجا به دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند می‌رود، دانشگاهی که به عنوان بهترین دانشکده پزشکی اروپا شهرت داشت. بعد از شش سال در سال 1338 فارغ‌التحصیل می‌شود. پس از تکمیل دوره انترنی از ولکام تراست، یک بورس تحقیقاتی گرفته و مشغول مطالعۀ موارد بیماری‌های خونی ناشی از سوءجذب گوارشی می‌شود و در نهایت تخصص داخلی و خون‌شناسی را با موفقیت در کالج سلطنتی پزشکان سپری می‌کند. متن زیر بخشی از مصاحبه مجله پادهش با دکتر فریدون علاء؛ بنیانگذار سازمان انتقال خون ایران است:

چه زمانی به ایران برگشتید؟ در تابستان سال 1343 پدرم مرحوم شد و یک سال بعد به ایران برگشتم. شروع به کارم در ایران در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود. آن موقع دکتر صالح ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت که زمانی عضو کابینۀ مرحوم پدرم در دوره نخست وزیری‌اش بود و دکتر حفیظی مسئول امور پرسنلی پزشکی دانشکده بود. دفتر دکتر حفیظی اتاق درازی بود پر از افراد متقاضی که دورتادور نشسته بودند تا خدمت ایشان برسند. به شوخی هم گفته می‌شد که می‌توانی بروی خدمت دکتر حفیظی و بگویی من آمده‌ام، رئیس دانشگاه شوم؛ ایشان هم می‌فرمایند: صحیح، صحیح، خواهشمندم نامتان را مرقوم بفرمایید!

البته من در سال‌های بعد با دکتر حفیظی دوست شدم به خصوص در زمانی که تصدی سازمان نظام پزشکی را بر عهده داشت ولی در آن موقع و در برخورد اول همۀ اینها به نظر من خیلی ناآشنا بود و بوروکراسی دانشگاه تهران واقعاً هیبتی داشت! بالاخره پس از طی کردن هفت خان رستم به عنوان استادیار دانشکده پزشکی با حقوق 600 تومان در ماه استخدام شدم.

اولین روزهای کاری در ایران چگونه پیش می‌رفت؟ باید این را هم تلویحاً بگویم که از رفتار اطباء بنام که رؤسای بخش‌های بیمارستان پانصد تختخوابی، همان هزار تختخوابی معروف (که البته بستگی به این داشت که چند تا مریض را در یک تخت بخوابانند!) بودند متعجب می‌شدم. مثلاً ساعت 11 صبح نزول اجلال می‌فرمودند و می‌گفتند: خوب بچه‌ها، چه چیز جالبی دارید؟ بعد می‌نشستند، یک استکان چای می‌خوردند و پس از دیدن آن (چیز) جالب، می‌رفتند بیماران خصوصی خودشان را بازدید و یا عمل می‌کردند. من جور دیگری آموزش دیده بودم و در نتیجه طرز تفکرم فرق می‌کرد.

به هر صورت اولین بخش خون‌شناسی بالینی را من در آنجا تأسیس کردم که منجر به کشمکش با آزمایشگاه مرکزی شد. می‌گفتند: پس ما در اینجا چه کاره‌ایم اگر هر کدام از شما آزمایشگاه اختصاصی خودتان را در اینجا راه بیندازید؟ و البته تا آن زمان تمام کارهای آزمایشگاهی بیمارستانی در یک جا متمرکز بود تحت ریاست آقای دکتر آژیر. متخصص خون‌شناسی باید یک جانور ذوحیاتین باشد، یعنی در واقع هم باید به تمام روش‌های مختلف آزمایشگاهی کاملاً مسلط باشد و هم در بالین مریض مثل هر پزشک متخصص داخلی تبحر داشته باشد. بنابراین ما در بخش خون‌شناسی بالینی به یک آزمایشگاه اختصاصی مجهز نیاز داشتیم. فراهم کردن این وسایل و تجهیزات کار آسانی نبود.

آزمایشگاه اختصاصی موردنظرتان راه‌اندازی شد؟ خوشبختانه ولکام تراست، بار دیگر به من کمک کرد و برای پایه‌گذاری یک آزمایشگاه مدرن حاضر شد 18 هزار لیره استرلینگ اهدا کند. قرار بود دانشگاه تهران هم به همین میزان و به صورت ریالی بخش ما را تقویت کند که البته حتی یک شاهی هم از طرف دانشگاه به دست ما نرسید! ولی در آن زمان کمک ولکام تراست واقعاً ثروتی بود و موجبات خریداری و فراهم شدن تمام وسایل آزمایشگاهی لازم برای تأسیس یک مرکز مدرن را فراهم کرد، تا جایی که حتی توانستم خرج استخدام موقت یک تکنولوژیست خارجی را برای آموزش کارمندان آزمایشگاهی خودمان فراهم کنم، اگرچه بیشتر آن روش‌های آزمایشگاهی را خود من راه‌اندازی کردم.

این روش‌ها گذشته از روش‌های میکروسکپی معمول برای تشخیص لوسمی‌ها و لنفوم‌ها به وسیلۀ معاینۀ خون محیطی و مغز استخوان، شامل خیلی چیزهای دیگر هم بود مانند استفاده از رادیوایزوتوپ‌ها، اندازه‌گیری ویتامین B12 و جذب آن با اسید فولیک خون محیطی؛ الکتروفورز هموگلوبین یا آنزیم‌های گویچه‌های سرخ مثل G6PD و غیره. حتی توانستیم به تدریج طیف کارهای موردنظرمان را گسترش بدهیم و از این رو من و همکاران بخش احساس می‌کردیم که داریم کارهای مثبت و جدیدی انجام می‌دهیم. یکی از آن کارهای جدید تشخیص هپاتیتB  بود که تا آن زمان در ایران انجام نمی‌گرفت.

این آنتی‌ژنی بود که بلومبرگ /Blumberg در استرالیا کشف کرده بود که التهاب ویروسی کبد را مشخص می‌کرد و البته اهمیت این ویروس که به وسیلۀ تزریق خون انتقال پیدا می‌کند از همان زمان مرا به طرف موضوع خدمات انتقال خون و مخاطرات آن در ایران، می‌کشاند.

بیماران هموفیلی از شما به عنوان پدر معنوی خود یاد می‌کنند، دلیل این لقب چیست؟ قبل از اینکه همه وسایل لازم برای راه‌اندازی آزمایشگاه از راه برسند و فضای مناسبی برای شروع کار آماده شود من علاقمند شدم به تشخیص و درمان بیماری‌های خونریزی دهنده مانند هموفیلی- این بیماری را البته ملکۀ ویکتوریا معروف کرد برای اینکه خودش ناقل ژن هموفیلی B بود- یعنی کمبود فاکتور 9 انعقادی. بعد به علل سیاسی دخترانش که آنها هم همه ناقل بیماری بودند با پادشاهان کشورهای اروپایی ازدواج کردند: آلفونسو پادشاه اسپانیا، لئوپولد پادشاه بلژیک، تزار نیکلای دوم و آن داستان معروف نفوذ شوم راسپوتین در دربار روسیه که لابد در جریانش هستید…

بهرحال من به این دسته از بیماران که مورد توجه هیچکس نبودند علاقمند شدم و با یک بن‌ماری 37 درجۀ کهنه و چند تا پیپت (Pipette) توانستم تشخیص قطعی بیماری‌های خونریزی دهنده ارثی مختلف را برای بار اول در ایران به دست بیاورم که البته خیلی هیجان‌انگیز بود. ولی گذشته از تشخیص می‌بایستی فکری هم برای درمان این کودکان بیچاره کرد، کودکانی که در نتیجۀ خونریزی‌های پی‌درپی، مفاصل آنها تخریب شده بود. بعضی از این بچه‌های بدبخت در سن 14 سالگی حتی نمی‌توانستند از تخت پایین بیایند و کاملاً علیل بودند.

در آن زمان برای درمان این بیماران فقط خون کامل مورد استفاده قرار می‌گرفت (آن هم چه خونی که بعداً در موردش صحبت خواهیم کرد!) ولی چون مقدار فاکتور 8 یا 9 انعقادی برای درمان جانشینی هموفیلی شدید در یک واحد خون بسیار اندك است، می‌بایستی این عوامل انعقادی را به وسیله‌ای متراکم کرد.

ناگفته نماند که حتی در کشورهای پیشرفته هم هنوز فرآورده متراکم به صورت صنعتی به بازار نیامده بود و فقط دکتر بیرگر و مارگارتا بلمبک Birger and Margaretha Blomback در انستیتو کارولین سکامی سوئد فرآورده‌هایی از پلاسمای انسانی ساخته بودند به نام مشتق 1 O-که حاوی فاکتور 8 انعقادی همراه فیبرینوژن بود. خوشبختانه در سال 1343 جودیت پول   Judith Pooleیک محقق آمریکایی روش خیلی ساده‌ای برای تهیۀ فاکتور 8 متراکم گزارش کرد به نام کریوپرسیپتیت Cryoprecipitate که عبارت بود از منجمد کردن پلاسما به سرعت و به وسیلۀ الکل و یخ خشک، و ما در بخش خون بیمارستان، الکل را داخل یک سطل حاوی یخ خشک، و درست مثل درست کردن بستنی، این فرآورده را تولید و ذخیره می‌کردیم.

برای پوشش جراحی‌های ترمیمی بچه‌های هموفیلی که کاملاً زمین‌گیر بودند. چند نفر جراح باشهامت از جمله آقایان دکتر شیخ‌الاسلام‌زاده (خدا رحمتش کند)، دکتر گرجی و دکتر ظهیر جراحی‌های ارتوپدی این بیماران را بر‌عهده گرفتند. یادم است توی اتاق عمل از من می‌پرسیدند، «ببرم فریدون؟!» به هر حال آن روزهای اول کار هم نگران کننده و هم در عین حال هیجان‌انگیز بود.

نمونه‌ای موفق از این جراحی‌ها به یاد دارید؟ یکی از بیمارانی که هنوز به یاد دارم جوانی بود که کیست هیداتیک توی ریه داشت و در ضمن مبتلا به هموفیلی بود و وقتی که سرفه می‌کرد گاهی یک لیتر خون از سینه‌اش بالا می‌آورد! دکتر کاظمی جراح قفسۀ سینه، یکی از لُب‌های ریۀ راست او را که حاوی این کیست بود برداشت. این عمل جراحی خطیر در یک بیمار مبتلا به هموفیلی در هیچ جای دیگر دنیا گزارش نشده بود، آن هم با پوشش یک «فرآورده خانگی» و غیر‌صنعتی. باید گفت که نگرانی آن عمل جراحی، نوروز آن سال ما را کاملاً خراب کرد ولی خوشبختانه مریض خوب شد.

ایده راه‌ا‌ندازی سازمانی ملی به نام انتقال خون از کجا شکل گرفت؟ وضعیت انتقال خون در بیمارستان 500 تختخوابی آن زمان (یا بیمارستان امام امروز) بسیار نارسا و خطرناك بود. دم در ورودی بیمارستان بخش انتقال خون بیمارستانی قرار داشت که خانم «دکتر برلیان» ریاست آن را بر‌عهده داشتند. هر روز صبح که می‌آمدیم سر کار می‌بایستی صحنۀ ناگوار خونگیری از خون‌فروشان حرفه‌ای را مشاهده کنیم. این افراد رنجور و رنگپریده بیشتر اوقات کسانی بودند که از شهرستان‌ها و روستاها به تهران آمده بودند دنبال کار و شدیداً احتیاج به پول داشتند.

واسطه‌هایی این افراد را بسیج می‌کردند و از آنها 250 میلی‌لیتر خون می‌گرفتند و پول ناچیزی به آنها می‌رسید. آنهایی که گروه‌های خونی نایابی داشتند حتی بیش از یک بار در هفته خون می‌دادند. طوری بود که وقتی شما شیشۀ خون را نگاه می‌کردید ته‌نشینی از گویچۀ سرخ دیده می‌شد و بقیه پلاسما بود که البته به درد مبتلایان به هموفیلی می‌خورد. وضع اسفناك بود، در تمام بیمارستان‌ها همین وضعیت رایج بود، چه در بیمارستان‌های دولتی، دانشگاهی و چه خصوصی.

انتقال خون در آن سال‌ها متولی مشخصی نداشت؟ سؤال خوبی است. اصولاً هر بیمارستانی میبایستی برای خودش در این مورد فکری می کرد و همه از جمله شیر و خورشید سرخ (هلال احمر) و ارتش خون را خریداری می‌کردند. البته ارتش به صورت دیگری خریداری می‌کرد؛ یعنی سربازها را دراز می‌کردند و به آنها دستور داده می‌شد که داوطلب بشوند و به جای پول 72 ساعت به آنها مرخصی می‌دادند که البته تقویت می‌کرد آن تفکر غلطی را که اهدای خون برای سلامتی مضر است، که اصلاً صحت ندارد.

تاریخچه ژنتیک در ایران

یعنی هر بخشی خودش مشکلش را حل می‌کرد؟ بله، بیمارستان‌ها می‌بایستی قرارداد می‌بستند با این مؤسسات و افراد خونفروش. با یکی از آنها آشنا شدم که واقعاً آدم بسیار زرنگی بود Business- man به تمام معنا! آمدن من در این زمینه برای این افراد بسیار ناگوار بود برای اینکه ما در «سازمان ملی انتقال خون» موفقیتی به دست آوردیم و اینها دیدند که بازارشان کساد است و ناچار پرداختند به کار و کاسبی دیگر مانند پرورش ماهی یا حتی مینک (Mink) ولی جالب بود که تصادفاً تمام کارگرهای آنها O منفی بودند! تصادفاً!

و در نهایت سازمان انتقال خون ملی را راه‌اندازی کردید؟ من مدام در فکر انتقال خون بودم چون روز‌به‌روز برای من روشن‌تر می شد که باید تحولی در این خدمات به وجود بیاید. در آن موقع فقیرترین، نیازمندترین، بیمارترین، آسیب‌پذیرترین افراد جامعه را می‌خواباندند و از آنها خون می‌گرفتند.

«دایره مینا» را شاید دیده باشید. فیلمی که سستی موازین اخلاقی جامعه را در آن زمان خوب نشان می‌دهد. راه‌اندازی یک فرآیند اهدای خون داوطلبانه در چنین کشوری با چنین طرز تفکری که: «خوب ما پول داریم. پس بگذارید مثل دبی وارد کنیم و از خارج بخریم!» خیلی مشکل بود. لازمۀ کار این بود که یک برنامۀ وسیع تبلیغاتی مستمر و منظم ایجاد کرد برای جلب اهداکنندگان داوطلب و سالم.

در آن زمان خداداد فرمانفرمائیان رئیس سازمان برنامه و دکتر شیخ‌الاسلام‌زاده وزیر بهداری خیلی به من کمک کردند. با راهنمایی آنها ماده واحده‌ای را از مجلس گذراندیم و سازمان ملی انتقال خون ایران موجودیت قانونی پیدا کرد. از سازمان برنامه یک بودجۀ 800 هزار تومانی گرفتیم. تهران کلینیک سابق را در خیابان ویلا استاد نجات اللهی از خانم فیروزگر اجاره کردیم و ایشان خیلی محبت کردند و مال‌الاجاره خیلی کمی از ما می‌گرفتند. به هر حال آنجا را ترمیم و به صورت زیبا درست کردیم، نه یک گوشۀ کثیف و وحشتناك مثل بیمارستان پانصد تختخوابی یا مرکز شیر و خورشید سرخ در خیابان ناصرخسرو که واقعاً تهوع‌آور بود.

مرکز انتقال خون باید جایی می‌بود که افراد طبقۀ متوسط و مرفه جامعه رغبت کنند بیایند خون دهند. یک جای قشنگ، تمیز با مبلمان خوب. وسایل اتوماتیک را برای بار اول آوردیم، عده‌ای از پزشکان و محققین علاقمند را از دانشگاه دزدیدم و به کادر سازمان انتقال خون اضافه کردم. خوب آنها دیدند در اینجا خبری هست و علاقمند شدند، برای اینکه ما نمی‌خواستیم فقط یک سوپرمارکت فرآورده‌های خون به وجود بیاوریم، می‌خواستیم یک مرکز علمی هم باشد.

مهم‌ترین کار این سازمان نوپا در اولین روزها چه بود؟ مهم‌ترین وظیفۀ ما برنامۀ جلب اهداکنندگان داوطلب بود ولی در ضمن اولین بخش ایمونولوژی بالینی را هم تأسیس کردیم، همراه با بخش ویروس‌شناسی، انجماد خون، سرولوژی اختصاصی زنان باردار، برنامۀ تجانس نسجی (HLA) برای فراهم کردن مبنای پیوند اعضاء… البته تمام این روش‌ها و فعالیت‌های علمی را از جای دیگر و از کشورهای دیگر اقتباس کردیم، اما جلب نظر اهداکنندگان داوطلب از تمام اقشار جامعه منحصراً کار ما بود و نمی‌شد خون را مثل دبی یا ابوظبی داخل جعبۀ کمپوت وارد کرد؛ مخصوصاً که بعد معلوم شد خون را از فلوریدا می‌آوردند که مرکز HIV و HCV بود!

برای جذب اهداکنندگان داوطلب چه کردید؟ تصمیم گرفتیم که از طبقات بالای جامعه شروع کنیم. کار من این بود که با وزیر یا رئیس مؤسسه ملاقات کنم و به ایشان توضیح بدهم که تا چه حد وضع فعلی در تمام کشور افتضاح است و شما می‌توانید کمک کنید که وضع دیگری به وجود بیاید، که خواهر شما، مادر شما یا دخترتان اگر خدای نکرده نیاز پیدا کردند از خون سالم برخوردار باشند. داستان غم‌انگیز حاجی محمد نمازی را همیشه در این جلسات شرح می‌دادم که بسیار آموزنده است. نمازی مرد بسیار متمکن، خیرخواه و خوشفکر بود که پایه‌گذار بیمارستان نمازی و دانشکده پزشکی نوین دانشگاه شیراز بود و به علاوه اولین شبکۀ آب تصفیه شده ایران را در شیراز ایجاد کرد. این مرد فاضل در سن حدود 75 سالگی، برخلاف معمول یک مرتبه فراموشی پیدا کرد و تعادلش را از دست داد.

بعضی از اطباء و اطرافیان گفتند: خوب این مرد شریف زندگی طولانی و پرباری داشته ولی زندگی فانی است و پیری غلبه کرده… کاری نمی‌شود کرد. اما یکی از جراحان مغز و اعصاب، آقای دکتر تیرگری این نظریه را نپذیرفت و پیشنهاد آنژیوگرافی داد. معلوم شد حاجی محمد یک هماتوم سابدورال subdural دارد و این نتیجۀ زمین خوردن و ضربۀ مغزی چند هفتۀ قبل بوده. بلافاصله هماتوم را تخلیه کردند و آقای نمازی که در حالت نیمه کما قرار گرفته بود یک مرتبه و به سرعت تعجب‌آوری حالت طبیعی خود را به دست آورد. به یاد دارم که یک بخش کامل بیمارستان پارس را ایشان و اطرافیانش اشغال کرده بودند و حتی آشپز خودشان را هم آورده بودند. البته آنها به همان جراح ایرانی که جان حاجی را نجات داده بود اکتفا نکردند و چند متخصص از انگلستان و آمریکا بر بالین ایشان حاضر شدند.

ولی درست همین جا بود که اشتباه بزرگ رخ داد و با وجود آنکه کوچک‌ترین شواهدی از کم‌خونی مشاهده نمی‌شد برای تقویت ایشان دو واحد خون که اصلاً لازم نداشتند تزریق شد. چند ماه بعد حاجی محمد دچار یرقان شد و معلوم شد به هپاتیت B شدید مبتلا شده است. بار دیگر متخصصین از اقصی نقاط دنیا به بالین ایشان شتافتند ولی به‌رغم همۀ این اقدامات، نارسایی کبد به سرعت پیدا شد و حاجی محمد فوت کرد. نتیجه می‌شود گرفت که این شخصیت که از همه جور امکانات برخوردار بود به دلیل تزریق خون ناسالم که اصلاً هم موردنیاز نبود مبتلا به هپاتیت شد و مرد. به گمان من این داستان دارای معانی مختلفی است و خیلی آموزنده است.

در هر حال وزرا و رؤسا نمی‌توانستند بگویند نه! و وقتی خود وزیر یا رئیس مؤسسه‌ای می‌آمد، بقیه هم ناچار بودند داوطلب شوند! ما هم از طرف خودمان تیمی را بسیج می‌کردیم و با تعدادی خانم‌های خونگیر با اونیفورم‌های مخصوص، ملحفه‌های سفید درجه یک و تخت‌های تاشو به جایی می‌رفتیم که از قبل تعیین و هماهنگ شده بود. بی‌رحمانه به همۀ وزارتخانه‌ها و مؤسسات بزرگ دولتی و خصوصی می‌رفتیم و بعد از سخنرانی من، تماشای فیلم تبلیغاتی و آموزنده، داوطلبان به وسیلۀ پزشک به دقت معاینه می‌شدند و افراد واجد شرایط یک واحد نیم لیتری خون اهدا می‌کردند و بعداً آبمیوه و شیرینی دانمارکی صرف می‌کردند!

به تدریج این برنامه و این روش‌ها باعث موفقیت روزافزون شد و توانستیم نیازهای بیمارستان‌های تهران را برآورده کنیم. البته ناگفته نماند که تمام این خدمات و خود واحدهای خون در بیمارستان‌ها کاملاً رایگان بود و فقط آزمایشگاه‌های بیمارستانی حق داشتند برای انجام دادن آزمایش تجانس یا کراس‌مچ (cross match) مبلغی را از بیمار بگیرند. اتومبیل‌های ما با رنگ قرمز و سفید دارای آرم خیلی قشنگ سازمان انتقال خون بودند و این آرم را دوست هنرمند معروف آلمانیم کارل شلامینگر Shlamminger  Karl طراحی کرده بود که هنوز مورد استفاده سازمان است.

کار مشکلی بود. خونفروشان حرفه‌ای دو سه دفعه شیشه‌های ماشین مرا خُرد کردند ولی همین واکنش نشانۀ موفقیت روزافزون ما بود چون همۀ اینها ورشکست شدند و به کارهای دیگری برای امرار معاش پرداختند.

آن روزها خدمات سازمان انتقال خون فقط در تهران ارائه می‌شد؟ سازمان انتقال خون فعالیتش را در تهران شروع کرد و اصولاً این کار یک حرکت اجتماعی شهری است. شما نمی‌توانید به یک روستا بروید و درخواست خون کنید. اصلاً شدنی نیست و فکر می‌کنند شما دیوانه شده‌اید! در آن زمان شهرنشین‌ها را در روستاها خوب تحویل نمی‌گرفتند. حالا البته وضعیت فرق کرده اما در آن زمان جمعیت کشور بیشتر روستایی بودند.

بعد از تهران به سراغ شهرستان‌ها رفتیم. البته بعد از محاسبات در مورد مقدار خونی که موردنیاز بیمارستان‌ها بود و حتی میزان خون اضافه که لازم می‌شد برای تهیۀ مشتقات پلاسمایی مانند آلبومین برای سوانح و سوختگی، ایمونوگلوبین برای عفونت‌ها و فاکتورهای انعقادی متراکم. حتی فکر می‌کردم که شاید در آینده کشورهای همسایه به این علاقمند شوند و پلاسمای خام خودشان را برای تهیۀ مشتقات برای ما بفرستند چون تأسیس و تجهیز چنین مرکزی کار دشواری است که ایجاد آن هم مهارت‌های نایاب و هم سرمایه‌گذاری سنگینی را در بر دارد.

آیا شما این کار را انجام دادید؟ بله. در همان ساختمان در زیرزمین یک کارخانه فراهم شد با ظرفیت مقدماتی 10 هزار لیتر پلاسمای خام در سال و برای بار اول آلبومین، فاکتور 8 متراکم و ایمونوگلوبین عضلانی در سطح کوچکی درست کردیم. حتی ایمونوگلوبین اختصاصی ضد هاری با همکاری انستیتو پاستور که واکسن هاری را با انستیتو رازی می ساخت از یک طرف و اساتید و شاگردان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران از طرف دیگر.

یادم است در 1357 که یک کنفرانس بین‌المللی در پاریس تشکیل شد، ما تولید این ایمونوگلوبین را گزارش کردیم که باعث نهایت تعجب همه شد چون فقط این فرآورده در پاریس تولید می‌شد. به هر صورت آن سال‌ها برای همۀ همکاران سال‌های بسیار شیرین و پرباری بود و احساس می‌کردیم که داریم کار مفیدی انجام می‌دهیم، آن هم با توجه به رکود علمی که در اکثر دانشگاه‌ها حاکم بود.

به یاد دارم که ارنست بوریس چین Ernst Boris Chain که با الکساندر فلمینگ AlexanderFleming و هاوارد والتر فلوری Howard Walter Florey‌ مشترکاً برندگان جایزه نوبل برای کشف پنیسیلین شده بودند، از سازمان بازدید کرد. بوریس چین قراردادی با شرکت نفت داشت در مورد نوآوری و اینکه آیا می‌شود سوخت کشور از باکتری تولید شود؟ پروفسور چین در ایران بودند و تصمیم گرفتند سری به سازمان انتقال خون بزنند. آمدند و بعد از بازدید از آزمایشگاه‌ها گفتند که من اینجا احساس می‌کنم در یک محیط آشنا و دوستانه هستم چون برخلاف جاهای دیگری که بازدید کرده‌ام، اینجا خبری هست و کار مفیدی انجام می‌شود و البته چنین ستایش صمیمانه‌ای از طرف این شخصیت علمی باعث تشویق همۀ همکاران شد.

بانک خون ارتش به راحتی ادغام با سازمان ملی انتقال خون را پذیرفت؟ یکی از مهم‌ترین اقدامات ما در سازمان انتقال خون فراهم کردن موجبات ادغام واحد انتقال خون نیروهای مسلح با انتقال خون کشوری بود. در منطقۀ ما و در بیشتر کشورهای جهان سوم نیروهای مسلح از جامعه کاملاً جداست؛ ارتشی‌ها نه تنها لباس مخصوص به تن دارند بلکه باشگاه‌های جدا، مسکن جدا و تفریحات جدا دارند هرچند که هموطن و جزئی از جامعه هستند و همه در اصل ساکن شهر یا روستایی هستند و پدر و مادر ایرانی دارند. در ضمن ارتش شبکۀ درمانی و بیمارستان‌ها و واحد انتقال خون مجزایی هم دارد. استدلال ما این بود که اگر روزی اتفاق بدی یا سانحه‌ای رخ بدهد هیچکدام از شبکه‌های انتقال خون- نه لشکری و نه کشوری- به تنهایی از عهده نیازها و فوریت‌ها برنخواهد آمد، علاوه بر آنکه از روش‌ها و سیاست‌های کاملاً متفاوت پیروی می‌کردند.

مقامات استدلال مرا پذیرفتند و به‌رغم مخالفت‌های رئیس بهداری ارتش، این دو شبکه با هم تلفیق شد و دوست دیرینۀ من دکتر افتخاری که رئیس انتقال خون ارتش بود در اتاق کنار اتاق من مشغول کار شد و در واقع از این تغییر انقلابی بسیار خشنود بود، چون امکانات او در ارتش بسیار عقب‌افتاده و محدود بود. در نتیجۀ این تحول عمیق «سازمان ملی انتقال خون ایران» دسترسی پیدا می‌کرد به تمام کارکنان پادگان‌ها و مسئول جمع‌آوری، غربالگری، جداسازی و پخش تمام خون‌های اهدائی، چه کشوری و چه لشکری، می‌شد.

یکی از خصوصیات انتقال خون در ارتش این بود که فقط سربازان صفر خون می‌دادند و هیچکدام از افسران خون نمی‌دادند. ما این وضع را عوض کردیم و به تدریج افسران نقش رهبری خودشان را ایفا کردند و در جلسات خونگیری پادگان‌ها، سروان‌ها، سرگردها و سرهنگ‌ها حضور داشتند.

توسعه انتقال خون در کشور، بعد از تهران در کدام شهرها انجام شد؟ برای تأسیس پایگاه‌های منطقه‌ای از شیراز شروع کردیم. یک رستوران را در نزدیکی بیمارستان نمازی اجاره و کاملاً نوسازی کردیم و کم‌کم پایگاه‌های دیگری در مشهد، ساری، اهواز و همدان تأسیس شد و همیشه کوشش می‌کردیم رابطۀ نزدیکی با دانشگاه محلی و البته با پادگان‌های نظامی آن منطقه برقرار کنیم. در مورد پایگاه‌های منطقه‌ای فلسفۀ ما این بود که به جای آنکه مانند شیر و خورشید (هلال احمر) مراکز بی‌شمار کوچک و بسیار متوسط در همه جا تأسیس کنیم، خودمان را به تعداد پایگاه‌های محدود ولی توانا در مراکز استان‌ها محدود کنیم تا بتوانیم از عهده حفظ کیفیت خوب بربیاییم.

در ضمن ایجاد این خدمات معتقد بودم که سازمان انتقال خون بایستی برنامۀ علمی و تحقیقاتی گسترده‌ای داشته باشد، لذا فعالیت پژوهشی مفصلی تدارك دیده شد و مقالات علمی در مجلات بین‌المللی به چاپ رسید. از روزی که به ایران برگشتم تا روزی که بالاخره سازمان ملی انتقال خون شروع به فعالیت کرد بعد از 90 سال به رغم مشکلات و موانع بسیار با فعالیت پیگیر توانستم بالاخره این کشتی را به ساحل برسانم و تحولی در وضع انتقال خون کشور از نظر علمی و فنی و به خصوص از نظر اجتماعی به وجود بیاورم و آنچه را که آرزویش را داشتم محقق کنم و خوشبختانه بنایی که گذاشته بودم پایدار ماند و توانست خدمات ارزنده‌ای را به جامعه و کشور برساند که باعث نهایت خوشوقتی من است.

تاريخ تولد: 1310

محل تولد: پاريس

 مقيم: انگلستان

تحصيلات: فلوشيپ كالج سلطنتي آسيب‌شناسان، كالج سلطنتي پزشكان/ انگلستان، دارای تخصص جراحی، دکترای پزشکی دانشگاه ادينبورگ/ انگلستان؛ ليسانس تاريخ از دانشگاه هاروارد/ آمریکا

رتبه علمي: استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران

سوابق علمي و اجرايی:

  • مدیر خدمات خون کشوری/ منطقه میدلندز غربي و مركز همكاري آموزش و توسعه انتقال خون سازمان بهداشت جهانی،
  • سخنران ارشد افتخاری و متخصص خون مشاور
  • گروه خون‌شناسي دانشگاه بيرمنگام،
  • رئیس سرویس انتقال خون انگلستان و مؤسسه ملی استانداردهای زیستی و کمیته دائمی مشورتی کنترل عفونت‌های منتقله از طریق خون،
  • ویراستار همکار مجله Transfusion Today، مشاور انجمن بين‌المللي انتقال خون،
  • مدیر گروه خون‌شناسي دانشگاه علوم پزشكي تهران،
  • مؤسس و مدیر طرح کشوری انتقال خون ايران،
  • مدیر مؤسس کانون هموفيلي ايران،
  • و عضو كميته ملي مدیریت سرویس انتقال خون، کمیته مشورتي تخصصی سازمان بهداشت جهانی در زمینه فرآورده‌های خون انسان و مواد وابسته به آن.

انتشارات: 12 كتاب، 97 مقاله انگليسي

فرجام سخن:

مقاله حاضر مروری بر تاریخچه دانش ژنتیک در ایران بود که بعضی از یادداشت‌ها با استناد از مجله ژنتیک در هزاره سوم، تقریر یافته است. با تأمل بر مطالب این مقوله می‌توان دریافت که دانش پزشکی از سال‌های دور در کشورمان ایران حتی بدون تجربیات کشورهای غربی نیز، وجود داشته است و امید است در آینده نزدیک این دانش در مهد تمدن ایران بیش از گذشته فعالیت و پیشرفت کند.

تاریخچه ژنتیک در ایران

سرچشمه‌ها:

  1. رحمانی، ع. مجله فلاحت مظفری شماره 1 تا 19. 1385، سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
  2. کریمی‌نژاد، م ح. تاریخچه ژنتیک انسانی و تحولات شگفت انگیز آن در سده بیستم. مجله تشخیص سال اول شماره دهم ص 9 تا 17 مهر و آبان 1379.
  3. بهرامی، تقی. 1316-1317 فرهنگ روستایی یا دائره‌المعارف فلاحتی. شرکت چاپ خودکار.
  4. توکلیان، ج. 1378. نگرشی بر ذخایر ژنتیکی دام و طیور بومی ایران، ص. 451.
  5. مفاخر فصلنامه علوم پزشکی، شماره ششم صفحات 66 تا 95 پائیز 1382.
  6. دکتر محمد دوگونچی، دفتر عشق بر چکاد علم. پزشکی امروز 6650 خرداد 1386.
  7. ایران مهد دانش ژنتیک جهان شناخته شد، آذر 1387.
  8. سید اسماعیل جرجانی، خفی علائی، تصحیح دکتر محمود نجم‌آبادی و دکتر علی‌اکبر ولایتی.
  9. کریمی‌نژاد، م ح. تاریخچه ژنتیک و رشد ناباورانه آن در سده بیستم مجله تشخیص جلد 10 شماره اول.
  10. دکتر نجم‌آبادی، محمود: تاریخ طب در ایران بعد از اسلام، دانشگاه تهران.
  11. Elgood C. A Medical History of Persia and Eastern Caliphate. London: Cambridge University Press;1952.
  12. Elgood C. A Safavid Medical Practice/ The Practice of Medicine، Surgery and Gynaecology in Persia Between1500 AD and 1750 AD. London: Luzac; 1970.
  13. Zitouna M، Mouaffak F، Mansour A، Labbene R، et al. Ulcerations and their classification by Ismael Jorjani. Tunis Med 2003; 81(6): 437-9.
  14. MH. Kariminejad، Ancient Persia: The birth place and cradle of breeding and genetics science، European human genetic conference، June 2012 Amsterdam the Netherland.
  15. Ghodousi، A. A. KhaleghiHamidi، T. Ghadirian، D. Ashayeri، M. Hamzepour، H. Moshiri، H. Zohrabi and L. Joulayi. 2008. Tritorialmarking by Persian Leopard (Pantherapardussaxicolor) in Bambu National Park، Iran. Zoology in the Middle East. 44:101-103.

مقاله مرتبط: فرگشت در تاریخ علم ژنتیک (قسمت اول)

برای دانلود پی دی اف بر روی لینک زیر کلیک کنید

پاسخی قرار دهید

ایمیل شما هنوز ثبت نشده است.

slot deposit qris