مدیریت خطاهای سیستماتیک ذهن
نویسنده: محسن شایان (کارشناس علوم آزمایشگاهی، بیمارستان فارابی)
Email: mn.shahtoot@gmail.com
مقدمه
استانداردسازی و تضمین و ارتقاء کیفیت در حوزههای مختلف علمی یکی از رویکردهایی است که همگام با پیشرفت سریع علوم و فنون در سده اخیر در همه دنیا مورد توجه جدی قرار گرفته و در این جهت، داشتن اطلاعات لازم و در اختیار گرفتن روشهای مناسب که امکان ارزیابی صحت و دقت هر فرآیند و نتایج آن را فراهم میکند از ارکان ضروری تضمین کیفیت محسوب میگردد.
در این میان ارزیابی عملکرد دستگاه ذهن انسانی و شناخت و بررسی فرآیندهای درونی آن و خطاهایی که در مواجهه با حل مسائل، شناخت، ادراک و تصمیمگیری با آن روبروست، امروزه یکی از شاخههای علوم شناختی محسوب میشود؛ موضوعاتی از این قبیل که ذهن انسان چگونه اطلاعات دریافتی از حواس بیرونی را درک میکند، چه پروسه و تغییراتی بر روی دریافتهای ذهنی انجام میگیرد و بلوکهای ذهنی و حافظه انسان در این میان چه نقش و ساختاری دارند ازجمله مسائل قابلتوجه محققین این رشته است.
ضرورت طرح موضوع حاضر در این مقاله از آنجا احساس میشود که تجربه کار چندین ساله اینجانب در آزمایشگاههای بالینی کشور همیشه شاهد این مشکل بوده است که دقیقترین و کاربردیترین برنامههای کنترل کیفیت در آزمایشگاهها به دلیل ساختار ذهنی ناهماهنگ برخی همکاران با اهداف اصولی و درست این برنامهها، معمولاً اجرای روشهای کنترل کیفیت را نه از سر ضرورت که بهعنوان یک وظیفه تحمیلی و نهایتاً به دلیل حفظ ظاهر و رفع تکلیف میپذیرد، درنتیجه این روشها نهتنها ارتقاء نمییابند، بلکه بهتدریج بهصورت دکوراتیو و با اختصاص کمترین امکانات و هزینه اجرا میگردند و البته در این میان همیشه توجیهات ذهنی متنابهی مثل اوضاع نامناسب اقتصادی، گرانی و عدم توازن دخل وخرج، وضعیت پرداخت بیمهها و دهها دلیل مربوط و نامربوط وجود دارد که نه میتوان انکارشان کرد و نه با پیش کشیدن توجیهات اخلاقی و لزوم تعهد وجدانی در قبال بیماران و نه حتی با بازرسیها و اعمال فشارهای قانونی، مسئلهای را در ذهن افراد حل نمود، ازاینرو بنظر میرسد در اجرای بسیاری از روشها و برنامههای کنترل کیفیت، ابتدا میبایست روشهای کنترل و مدیریت دستگاه ذهنی افراد بهعنوان اولین عامل مداخلهگر در اجرای صحیح و رضایتمندانه این روشها مورد بحث و ارزیابی لازم قرار گیرد تا نهایتاً از تعامل برونده مناسب این دستگاه پیچیده با هدف برنامههای کنترل کیفیت در محیطهای کاری بتوان نتایجی قابل قبول را انتظار داشت.
در این مقاله سعی بر این است که مواردی در خصوص ذهن انسان بهعنوان یک دستگاه پردازشگر پیچیده که در بسیاری موارد اطلاعات و ورودیهای خود را مثل یک آینه بازنمایی نمیکند و گاهی خروجیهایی کاملاً تحریفشده از واقعیات را نشان میدهد، عنوان گردد، سپس به شش مورد از خطاهای عمده و سیستماتیک دستگاه ذهن اشاره خواهم کرد و در هر مورد روشهایی را در پیشگیری یا اصلاح خطاهای عنوانشده توصیه خواهم نمود. امید است با آگاهی از افکار خود و توجه به خطاهایی که در پروسه ذهنی ما رخ میدهد، اولین قدم در تصحیح شناخت و نوع نگرش ما به محیط اطرافمان خصوصاً در حوزه وظایف و مسئولیتهای اجتماعی برداشته شود.
بحث
در علوم شناختی، ذهن را به یک رایانه تشبیه میکنند. در رایانه اطلاعات توسط دستگاههای ورودی مانند صفحه کلید یا موس وارد سامانه میشود، عملیات متفاوتی بر روی آن انجام میگیرد، برخی اطلاعات در حافظه رایانه ذخیره میگردد و برخی توسط نرمافزار آن پردازش شده و نتیجه این پردازش به اطلاعات خروجی رایانه تبدیل میشود. به همین شکل اطلاعات از جهان پیرامون ما توسط گیرندههای حسی (مثل بینایی و شنوایی) به داخل شبکه پردازشگر (ذهن ما) راه مییابد، در حافظه نگهداری میشود و در نرمافزار ذهن پردازش میگردد، حاصل این پردازش خروجیهایی است که در گفتار یا رفتار ما انعکاس مییابند.
از طرفی دانشمندان علوم شناختی معتقدند که دنیای پیرامون ما یک سیستم است، یعنی واجد نظامها، قوانین، روابط و الگوریتمهای برنامهریزیشده مشخص است که به آن سیستم مادر اطلاق میکنند. نحوه زندگی ما متأثر از تعاملی است که بین سیستم وجودی ما (دستگاه ذهنی- ادراکی) و سیستم دنیای پیرامون (سیستم مادر) برقرار است و در واقع کیفیت تعامل بین این دو سیستم است که کیفیت زندگی مارا تعیین میکند. سیستم مادر در مسیر رشد و تربیت ما اطلاعات و کدهای نرمافزاری را از طریق دربهای ادراکی وارد سیستم ذهنی میکند و هریک از ما واجد یک نرمافزار ذهنی با کدهای مخصوص به خود میشویم، پس از این، درواقع ذهن مانند یک نرمافزار در سیستم سختافزاری مغز و اعصاب عمل میکند. پس از برقراری این سیستم نرمافزاری در مراحل رشد، کلیه اطلاعاتی که از طریق ورودیهای ادراکی به ذهن وارد میشود توسط این نرمافزار پردازش شده و خروجی آن افکار، رفتار و احساسات یعنی سه بعد اصلی شخصیت ما را تشکیل میدهد. تفاوت شخصیت افراد مختلف بالطبع ناشی از تفاوت همین سیستم نرمافزاری (کدگذاری شده) ذهن است. در خصوص نحوه ورود و فیلتراسیون اطلاعات و کدهای خام، نحوه پردازش و جایگزینی آنها در منطقه آگاه و ناآگاه ذهن، موضوع تغییر ساختار شخصیت که چرا بهسادگی ایجاد نمیشود و اینکه در مسیر تغییر اختلالات شخصیت خود باید چه کدهایی و در چه منطقهای از ذهن را تغییر داد، بحثهای دقیق و جالبی وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج است و علاقمندان میتوانند به مباحث علوم روانشناسی شناختی و فلسفه ذهن یا کتابهای مربوط به تکتولوزی ذهن و تغییر شخصیت مراجعه نمایند.
اما هدف این مقاله این است که از طریق برخی خروجیهای دستگاه ذهن که در گفتار و رفتار ما منعکس میشود و اگر به آنها خوب توجه کنیم نشانههایی از وجود و بروز خطا در سیستم ذهنی را نشان میدهند، اشاره شود. مواردی از این خطاها که عموماً سیستماتیک هستند؛ یعنی افکار و رفتار مارا تا حد زیادی از خط معیار سلامت فکری (برای سلامت روانی استانداردها و تعاریف مختلفی وجود دارد که خلاصه این تعاریف را میتوان در تعریف WHO مشاهده نمود که طبق آن سلامت روانی عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تمایل به تغییر و اصلاح خود و محیط اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی بهطور منطقی، عادلانه و مناسب) منحرف میکنند عبارتند از: ذهنیتگرایی، پیشداوری، خودشیفتگی، همهچیزدانی، وسواس در امور جزئی و مطلقاندیشی.
۱. “ذهنیتگرایی”
شایعترین نوع مغالطه و خطای سیستماتیک که در ذهن ما رخ میدهد خطای ذهنیتگرایی است و این خطا وقتی پیش میآید که بگوییم چیزی درست است، زیرا باور داریم یا میخواهیم که درست باشد یا آنچه را که دوست داریم بگوییم موجود است و آنچه را دوست نداریم بگوییم وجود ندارد و نیست. با چنین استدلالی درواقع این فرض را پذیرفتهایم که هر آنچه من به آن باور دارم یا میخواهم، درست است. نتیجه چنین طرز تفکری بهطور ضمنی آن است که ما خطاناپذیر هستیم که مسلماً چنین نیست. ذهنیتگرایی از آنجا ناشی میشود که تفکر انسانی غالباً در مواجهه با واقعیتهای جهان، این واقعیتها را در ذهن خود ترجمه و تفسیر میکند و بر مبنای همین تفاسیر با واقعیات محیط اطراف خود مواجه شده و دست به عمل و عکسالعمل میزند. به دلیل همین فرآیند ادراکی حاصل از ترجمه و تفسیر واقعیات، ادراکات ما و اندیشه و احساسی که نتیجه این ادراکات است میتوانند منطبق بر واقعیت بیرونی باشند یا نباشند (به عبارتی از صحت یا عدم صحت برخوردار باشند). به همین خاطر است که ما به یک روش منطقی برای کشف صحت و دقت افکار و اندیشههای خود نیازمندیم، همانطور که جهت حصول اطمینان از صحت و دقت کار دستگاههای خود به کالیبراتور و کنترلها نیاز داریم.
مواد و روشهای استانداردی که به ما در تشخیص افکار و گفتار درست از نادرستمان یاری میرساند استفاده از اصول و گزارههای منطقی و روشهای تفکر استدلالی و عقلانی است. اصولی نظیر در نظر گرفتن اصل عدم تضاد و تناقض در گزارههای ذهنی خود، پذیرش اصل وجود علیت در عالم، اصول مربوط به ارتباط صحیح مقدمات یک استدلال و نتایج آن، پرهیز از بکار بردن مقدمات نادرست در بیان یک موضوع (مصادره به مطلوب) یا استفاده از قیاسهای غلط یا نابجا و بالاخره شناخت و پرهیز از بکار بردن انواع مغالطات منطقی در بیان افکار و اندیشههای خود، شاخصها و ابزار مهمی هستند که ما را از گرداب ذهنیتگرایی و خطاهای مختلف ذهنی رهایی میبخشند و به آرامش و اطمینان تفکر منطقی سوق میدهند.
۲. “پیشداوری”
پیشداوری به این معناست که ما پیش از آنکه با واقعیت یک موضوع در هر زمینهای بهطور همهجانبه و تجربی مواجه شویم، درباره آن قضاوت یا نتیجهگیری کنیم (پیشداوری مثبت یا منفی هیچ فرقی نمیکند).
از نشانههای این انحراف ذهنی اهمیت بیش از حد قائل شدن به شنیدههای دیگران است که وقتی با تنبلی ذهنی ما در تحقیق و بررسی بیشتر یک موضوع همراه میشود آثار مخربتری در زندگی ما بجا میگذارد. این خطای ذهنی گاهی تا آنجا پیش میرود که بعضی افراد با ذهنخوانی و پیشگویی در خصوص حالات و افکار دیگران نتایجی میگیرند که اغلب هیچ ربطی به واقعیت ذهنی آنها ندارد (مثلاً با ذهنخوانی نتیجه میگیریم که کسی در مورد ما منفی یا مثبت فکر میکند).
این خطا در بیشتر موارد به دلیل افکار شتابزده و بیاعتنا به واقعیت بروز میکند اما گاهی در برخی افراد که بیشازحد به احساسات و شهودهای درونی خود بها میدهند نیز دیده میشود. این افراد که بقول علمای منطق دچار استدلال احساسی هستند، معمولاً چنین میپندارند که آنچه آنها احساس میکنند لزوماً منطبق یا منعکسکننده یک واقعیت خارجی است.
مهمترین عوامل بروز پیشداوری عبارتند از:
1- عوامل شناختی
2- عوامل اجتماعی
3- عوامل روانشناختی
عوامل شناختی شامل کلیه تصورات قالبی و خطکشیهای ذهنی ما درباره نژادها، قومیتها، مذاهب، جنسیت و باور افراد یا گروههای خاص میشود.
عوامل اجتماعی شامل رقابت گروههای اجتماعی، تفاوت و تبعیضات طبقاتی، منافع اقتصادی و همرنگی کورکورانه با هنجارهای موجود اجتماعی است.
عوامل روانشناختی شامل توسل به رفتارهای توجیهگرانه، تمایل به ابراز وجود و خودنمایی و یا بیشتر در شخصیتهای اقتدارطلب و کنترلکننده دیده میشود.
این خطای ذهنی را شاید بهطور کامل نتوان از بین برد اما به روشهای مختلفی میشود کنترل نمود. توجه به تصورات عادتی و قالبی ذهن خود و جستجو در علت پذیرش این تصورات، موضوعیت دادن به تفکر استدلالی و ملزم نمودن خود به مواجهه تجربی و تحقیقی با هر موضوع و تلاش در تماس و تعامل با گروههای مختلف فکری و اجتماعی ازجمله روشهای اصلاحی این خطای سیستماتیک دستگاه ذهنی است. جمله زیبا و درخور تأملی از رنه دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی میتواند در برخورد با این معضل ذهنی راهگشا باشد. او میگوید “خدایا گرچه به من توانایی درک روشن بسیاری امور را عطا نکردهای، اما از تو سپاسگزارم که این توانایی را به من دادهای که تصمیم بگیرم تا مسئلهای را بهوضوح و روشنی کامل درنیافتهام، نپذیرم”.
۳. “خودشیفتگی”
خودشیفتگی یکی دیگر از نشانههای انحراف از تفکر و رفتار بهنجار (استاندارد) و یک نشانه مهم در بروز خطای سیستماتیک ذهن است. خودشیفتگی به این معناست که انسان عاشق خود یا به تعبیر دقیقتر عاشق افکار، عقاید و هر چیزی باشد که به او منحصر و مربوط میشود. فرد خودشیفته از اینکه افکار و عقاید خود را در معرض نقد و اصلاح دیگران قرار دهد دچار هراس میگردد، درنتیجه همواره به روشهای مختلف نظیر ایجاد جو رعب و وحشت یا بدبینی و بیاعتمادی به دیگران، فاصلهای بین خود و اطرافیان ایجاد میکند که بهتدریج عمیق و عمیقتر میشود و فرد خودشیفته را در یک فضای بسته و خصوصیشده همراه با باورهایی ثابت و غیرقابل نفوذ محصور میکند. فرد خودشیفته معمولاً وابستگی شدیدی بین افکار و باورهای خود و شخصیت خویش حس میکند، درنتیجه هرگاه که افکارش مورد انتقاد قرار میگیرد، شخصیت خود را در معرض آسیب احساس میکند و دچار اضطراب و هیجان میگردد و بالطبع رفتاری از خود بروز میدهد که مبتنی بر همین احساس و هیجانات است.
برای آگاهی و کنترل این خطای ذهنی کافی است به روابطمان با دیگران توجه کنیم و ببینیم تا چه اندازه از نقد و نظرات مخالف خود استقبال میکنیم بدون آنکه دچار اضطراب یا بدگمانی شویم و در واقع به میزان اهمیتی که به بهبود و اصلاح افکار و عقاید خود قائل هستیم، توجه کنیم. بهطور معمول احساس نیاز به تغییر افکار و احوال با میزان خودشیفتگی رابطه معکوس دارد.
۴. “همهچیزدانی”
ما عادت کردهایم حجم زیادی از اطلاعات را از محیط اطراف وارد ذهن خود کنیم. این اطلاعات که عموماً بهطور سطحی و هضم ناشده (یعنی بیارتباط با مبانی اصلی و علمی آن اطلاعات) در دستگاه ذهنی ما جای میگیرد، احساس کاذبی از یک نوع استغنای فکری در ما ایجاد کرده و باعث میشود در بسیاری موارد و زمینههای گوناگون که تخصصی در آنها نداریم اظهارنظرهای صریح و قطعی انجام دهیم. عدم کنترل ذهن و زبان (زبان پریشی) و تمایل به نوعی ابراز وجود کاذب (false assertiveness) از نشانههای بارز این نوع خطای فکری است.
فرد گرفتار با این خطای ذهنی، اشتهای وصفناپذیری در جمعآوری اطلاعات سطحی در هر موضوعی دارد و خصوصاً این افراد به دلیل کنجکاوی بیش از حد، تمایل زیادی به سردرآوردن از افکار واحیاناً زندگی خصوصی دیگران داشته و از این اطلاعات که احتمالاً با مقداری پیشداوری (خطای ذهنی دوم) همراه خواهد بود، جهت ارضاء ذهن خود و نشانهای از برتری اطلاعات خود نسبت به دیگران استفاده میکنند.
برای کنترل این خطا باید به این نکته در ساختار ذهنی خود توجه کنیم که پردازشگر ذهن ما بدون آنکه از اطلاعات کافی و منسجم در خصوص یک موضوع برخوردار شود نمیتواند دست به تحلیل و پردازش مناسب بزند و درنتیجه خروجی چنین سیستمی چیزی جز پارهای اطلاعات پراکنده و سطحی نخواهد بود.
اگر مهمترین نشانه این خطا بهطور خلاصه این باشد که “بدون آنکه به منبعی (مطالعه، تخصص، تجربه) متصل باشیم، بهطور مداوم خروجی زبانی داشته باشیم”، مهمترین راه کنترل آن نیز توجه به این تمایل در خود و تمرینِ پرهیز از اظهارنظرهای سطحی و فیالبداهه در موضوعات مختلف است. از طرفی میتوان با قرار دادن یک صافی در ورودی ذهن (بطورمجازی) با خود قرار گذاشت که بسیاری از اطلاعات بیارزش و پیشپاافتاده را پشت این صافی نگهداشته و اجازه ورود به آنها ندهیم.
عادت به مطالعه و استفاده از منابع اصلی موضوعات و جسارت مواجهه با ا فکار و اندیشههای عمیق و دقیق انسانهای اندیشهورز از دیگر روشهای کنترل این احساس کاذب یا خطای ذهنی است، چرا که بسته نگهداشتن درهای ذهن، ظرفیت فکری انسان را در درک و هضم مسائل، کوچک نگه میدارد و یک ظرفیت کوچک، مسلماً با محتوای کمی از اطلاعات، لبریز شده و احساس پُربودگی یا همهچیزدانی خواهد نمود.
۵. “حساسیت و وسواس در امور جزئی”
بسیاری افراد بهجای آنکه حواس و سیستم فکری حساسی داشته باشند، احساسات و عواطف حساسی دارند و درواقع از پوسته روانی نازک و ضعیفی برخوردارند و با هر مسئلهای تحریک شده و دچار خشم و هیجان میگردند. تخصص این افراد در توجه به امور جزئی و دیدن مشکلات، نکات منفی و زشتیهای دنیا و خصوصاً اشکالات رفتاری دیگران است.
انرژی ذهنی و روانی این افراد بهطور وسواسگونهای همیشه معطوف به بیرون از خود و مسائل و مشکلات محیط اطراف است؛ اینکه چرا افراد به بعضی مسائل توجه ندارند، چرا بعضی اینگونه یا آن گونهاند یا چرا برخی به باورهایی متفاوت از آنها گرایش دارند، غالباً جزء دغدغههای اصلی سیستم فکری این افراد است.
این افراد معمولاً اشتباه را با شکست و بد بودن یکی میگیرند و معیارهای سختگیرانهای در ارزیابی خود و دیگران دارند. توقع و انتظارات بیش از حد و غیرواقعی آنها از اطرافیان ازجمله عواملی است که باعث ایجاد شکاف در روابطشان با دیگران میشود و همواره نوعی احساس نارضایتی در روابط انسانی را به آنها القاء میکند.
ترس از اشتباه و همیشه خود را زیر ذرهبین قضاوت دیگران دیدن از مهمترین عوامل اضطراب و کنارهگیری این افراد در محیطهای اجتماعی است و به همین دلیل بسیاری از فرصتهای اصلاح، یادگیری و کسب تجربه را از دست میدهند.
بنظر میرسد شناخت و کنترل تفکر وسواسی و کمالگرایانه، از روشهای پیشگیری از این خطای مهم و سیستماتیک ذهن است. باید در روابطمان با دیگران به این نکته توجه کنیم که همه مردم همچون خود ما آدمهای متوسط و با نقاط قوت و ضعف معمول هستند. ما نمیدانیم آن کسی را که بهسختی مورد قضاوت و طرد قرار میدهیم تحت چه شرایط و اوضاع واحوال روحیروانی و محیط اجتماعی به این وضعیت فکری و شخصیتی که هست، رسیده است. پس شاید نتوان هیچکس را بهطور مطلق در آنچه هست (خوب یا بد) مقصر دانست و مورد قضاوت قرار داد؛ بنابراین بهتر است هم خود را به خاطر اشتباهاتمان ببخشیم و تا حد ممکن آنها را جبران کنیم و هم سعی کنیم دیگران را ببخشیم و اشتباه را جزئی اجتنابناپذیر از زندگی و روابط انسانی بدانیم که بقول بزرگان “بینقص بودن یک خطای غیرقابل حصول است”.
جملهی قشنگی است که میگوید: “دیگران را ببخشیم نه به خاطر آنکه آنها مستحق بخششند، بلکه به این خاطر که ما مستحق آرامشیم”. گرچه بنظر من دیگران نهتنها حقیقتاً مستحق بخششند، بلکه هر انسانی فینفسه واجد حرمت و حیثیت انسانی است و این حرمت و حیثیت باید در همه روابط ما با دیگران لحاظ شود. در حصول به چنین روحیه و تفکری توجه به این نکته ظریف اخلاقی که مهاتما گاندی پدر معنوی هندوستان مطرح میکند، بسیار کمککننده است، او میگوید: “من به آن اندازه که از ظلم و دروغ متنفرم، از ظالم و دروغگو تنفر ندارم، چرا که گرچه دروغ و صداقت فاصله بینهایتی از هم دارند اما فاصله انسان دروغگو و انسان راستگو در عالم واقع (اگر همه عواملی را که این دو انسان را به این دو راه مخالف میکشاند، در نظر بگیریم) چندان زیاد نیست”.
۶. “مطلق اندیشی (تفکر همه یا هیچ)”
این نوع تفکر بر پایه برخی اصول فکری ثابت و غیرقابل نقض و تغییر بنا میگردد و فرد مطلق اندیش با استناد به این اصول که باورهای ذهنی او بوده و میتوانند درست یا نادرست باشند، برای جهان بیرونی نیز قوانین کلی و عمومی میسازد، برمبنای آن حکم صادر میکند و بر اساس همین احکام روابط خود را با محیط اطراف سامان میدهد. افرادی با این نحوه تفکر معمولاً با بیان یک یا چند مورد اتفاق یا شاهد به نفع نظرات خود، این نظرات و احکام را ثابتشده و غیرقابل نقض تصور میکنند، درحالیکه بر اساس مبانی منطقی تفکر، امروزه میدانیم که ما حتی با مشاهده هزاران مورد از یک رویداد نمیتوانیم قوانین کلی بسازیم، چرا که با وجود صدها هزار شاهد مثبت بر یک مدعا، تنها یک مورد نقض میتواند فرضیه و مدعای ما را از کلیت بیندازد و رد کند (بقول منطقیون: یک قضیه کلیه را، یک سالبه جزئیه نفی میکند اما هزار موجبه جزئیه اثبات نمیکند).
افرادی که دچار این خطای ذهنی هستند، غالباً حوادث و تجربیات زندگی خود را بصورتی کلی تعمیم میدهند و مثلاً اگر در شهری با یک آدم خوب یا بد برخورد کردهاند، همه مردم آن شهر را خوب یا بد معرفی میکنند. نظام فکری چنین افرادی بهتدریج جهان را به دو پاره تقسیم میکند؛ خوب یا بد، دوست یا دشمن و درست یا غلط. کلماتی چون هرگز، همیشه، قطعاً، بدون تردید و نظایر آن از واژههای رایج ذهن و زبان آنهاست و در دایره ذهنی این افراد انسانها یا خوشبتند یا بدبخت، یا موفقند یا شکستخورده و بالاخره یا خوبند و یا بد، درحالیکه هر انسان آگاهی خوب میداند که این دنیا، دنیای تفاوتها و اختلافهاست نه دنیای خوب و بد و درست و غلط، و تازه تفاوت و اختلاف ما انسانها هم (بقول بزرگی) در اندک چیزهایی است که میدانیم وگرنه در نادانی بیانتهایی که در این عالم با آن مواجهیم، همه برابریم.
راههایی که برای کنترل و اصلاح این خطای سیستماتیک پیشنهاد شده عبارتند از:
اولاً اصول تفکر منطقی اقتضاء میکند که انسان همواره در اعلام نظرات خود، رأی و تجربه خود را بیان کند و آرای خود را تعمیم نداده و به عالم نسبت ندهد (درواقع عالم را گزارش نکند). ما از سرشت و ساختار واقعی عالم خبر چندانی نداریم، پس فقط میتوانیم بگوییم عالم در تجربه من اینگونه بنظر میرسد، هرگونهی دیگر سخن گفتن، فراتر از توان عقلانی ماست و به نوعی ادعای دانایی مطلق یا خدایی کردن است.
ثانیاً ما برای اثبات نظرات خود نمیتوانیم و نباید به یک یا چند مورد تجربهی مؤیده اکتفا کنیم، چون برای دور از ذهنترین موضوعات هم به یک یا چند مورد صدق میتوان اشاره نمود. از قضا ما همیشه باید در جستجوی موارد نقض نظریات خود باشیم چرا که در صورت عدم وجود موارد نقض است که سخن یا نظر ما قوت پیدا میکند.
ثالثاً باید به تنوع فهمها و نگرشهای مختلف در عالم توجه کرد؛ حتی بسیاری از قوانین علمی که در طول تاریخ علم برای مدتهای مدید قوانین کلی و مسلم فرض میشدهاند، دچار دگرگونیهای بنیادین شدهاند و ما در اکثر علوم دیگر با انبوهی از نظریات متنوع و مخالف مواجه بوده و هستیم که هرکدام سهم اندکی در تحول فکری و علمی جامعه انسانی داشتهاند. پس شاید بتوان گفت: گویی این جهان همچون کتابی است که هرکس آن را بهقدر فهم و ظرفیت فکری خود میفهمد و تفسیر میکند و همین فهمهای متکثر و تفسیرهای مختلف است که رمز و راز این کتاب عظیم را از زوایای متعدد و با عمق و دقت بیشتری برای ما نمایان میکند.
نتیجه
چنانچه ملاحظه میشود بروز همه خطاهای عنوانشده به میزان زیادی به آگاهی ما از این خطاها و نیز آگاهی و توجهی که به افکار، احساسات و رفتار خود داریم وابسته است؛ به تعبیر دیگر، نگاه معطوف به خود (بهجای نگاه معطوف به دیگران) یا خودآگاهی و لزوم نوعی مراقبه و تمایل به تغییر و اصلاح مداوم تفکر، مهمترین پیشنیاز موفقیت در کنترل و رفع این خطاها است، خطاهایی که غالباً چنان انرژی محدود روانی ما را در زندگی به هدر میدهند که تا چشم باز میکنیم حاصلی جز عمری تلفشده با مشتی توهمات بیهوده، درگیریها و تنشهای بیحاصل و غرور و منیتهای بیفایده برای خود و دیگران بهجا نگذاشته است.
ناظر بر خود بودن همانطور که دیگران را نظاره میکنیم، با همان نگاه تیز و کنجکاوی که کوچکترین حرکات دیگران را زیر نظر میگیرد و حسن و عیب آن را تشخیص میدهد، شاید بهترین نگاهی باشد که به ما کمک میکند تا همان نقصها را که در دیگران بهوضوح میبینیم، در خود نیز مشاهده کنیم. بر خود نظارهگر بودن نهتنها ما را از دست خودمان تا حد زیادی نجات میدهد، که از دست دیگران هم خلاص میکند، چرا که وقتی متوجه میشویم، بسیاری مشکلات دیگران را ما هم در وجود خود داریم- که احتمالاً دیگران هم آنها را میبینند و از آن رنج میبرند- در نتیجه نگاهمان به دیگران هم نگاهی توأم با همدردی و تسامح خواهد بود نه نگاهی سختگیرانه و از سر انتظارات بیش از حد و بیمورد.
در آخر به تأسی از حکیم نامدار طوس، فردوسی بزرگ، درود میفرستم بر همه آنهایی که خرد و عدالت را مشی و پیشه خود در زندگی قرار دادهاند که فرمود:
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
توصیههایی برای مطالعه بیشتر:
فکر میکنم مهمترین هدف ما در مسیر اصلاح و ارتقاء ذهن و افکارمان، رسیدن به نوعی “سیالیت ذهن” باید باشد. ذهن سیال گرچه ممکن است در دشواریِ تردید، بیقراری و عدم قطعیت به سر برد اما هزار بار از ذهن مفتخر به دانستگی و یقین انسانیتر زندگی میکند. ذهن سیال همواره در راه است و خود را تمامشده و به مقصدرسیده تصور نمیکند، ازاینرو همواره به روی دیگران گشوده است و این آمادگی را دارد که هر آن از افکار کهنه و بیدلیل خود دست بردارد و به افکاری تازه و منطقیتر روی آورد. در شکستن بلوکهای منجمد ذهن و رسیدن به ذهن سیال کارهای مختلفی میتوان انجام داد که یکی از مؤثرترین آنها بنظر من مطالعهی حداقل تعدادی از کتابهای فلسفه و منطق است که ما را با جهان پرتنوع و گاه حیرتانگیز اندیشههای انسانی آشنا میکند. برای ورود به این جهان بزرگ و شگفتانگیز کتابهای زیادی وجود دارد که چند کتاب زیر از آن جملهاند:
۱. الفبای فلسفه، نایجل واربرتون، ترجمه مسعود علیا
۲. فلسفه به زبان ساده، جنی تیچمن و کاترین اوانز، ترجمه اسماعیل سعادتی
۳. تسلیبخشیهای فلسفه، آلن دوباتن، ترجمه عرفان ثابتی
۴. مغالطات، تألیف علیاصغر خندان
۵. هنر شفاف اندیشیدن، رولف دوبلی، ترجمه عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی، علی شهروز
پیشسنجش: سرچشمهی بیشتر خطاهای آزمایشگاهی؟!
منابع بالقوه خطاهای آزمایشگاهی
برای دانلود فایل pdf بر روی لینک زیر کلیک کنید
ورود / ثبت نام